دیدم من و مامان و مادر بزرگ پدریم ک فوت شده تو یه اتاق خوابیدیم
بعد در زدن و من بلند شدم درو باز کردم دیدم دختر عموم که باردار نمیشه پشت دره گفت به ننه بگو بهم یه دونه آیینه بده بعد برگشت گفت نه نه بگو یه دونه چراغ خواب بده ...اومدم به مادر بزرگ گفتم ولی بعدش نمیدونم چیشد .