من تا قبل نقریبا ۲۰سالگی خیلی از آمپول میترسیدم اصلا امپول نمیزدم بعدم با همسرم دوست شدم و برام امپول میزد یبار دانشگاه خیییلی حالم بود دکتره آمپول داد رفتم خوابیدم رو تخت تا زانو شلوارو کشیدم پایین😆 دکتره اصن نفهمیدم کی اومد کی رفت😬 فقط یه صدایی از پشت پرده شنیدم میگفت خانوم بکش بالا چه خبره😂
یبار دخترمو بردم ازلوزه هاش عکس بگیرن تو اتاق دکتر 4تادربود من فراموش کردم ازکدوم دراومدم داخل هی در باز میکردم میدیدم توالته ... یکیه انباریه هول شده بودم یه درو دوبار باز میکردم آخرش خود دکتر اومد درو باز کرد برام