پدرم فوت شده دوتا داداش دارم
مامانم همه چیو همون اول زد به اسم داداشم و اون فروخت کار کرد و الان واسه خودش خیلی پول داره
مامانم خیلی فرق میزاره بینمون و حس میکنم بخاطر پوله داداشمه
یه نمونه کوچیکش دیشب رفتیم بیرون واسه داداش کوچیکم کفش بخریم بعد توی ماشین حالش بد شد و برگشتیم
از اونجا تا خونه داداش بزرگم کلی فوش داد به هممون و داد میزد که چرا بیرون میریم اینجوری میکنید
من اصلا کاری نداشتم توی کل راه ساکت بودم
خیلی بددهنه حتی به مامانم فوش زشت میده
امروز صبح هم قبل اینکه بره سرکار کلی غر زد و همه چیو سر من خالی کرد
بعد اینکه رفت به مامانم میگم چرا هیچی نمیگی بهش چرا همش طرفداریه اونو میکنی
الان مامانم با من قهره و حرف نمیزنیم
نیم ساعت پیش هم زنگ زد داداشم قربون صدقش رفت و گفت ناهار خوردی
نمیدونم واقعا دیوونه شدم چی شدم دیگه دارم میترکم
نسبت به همه چی خنثی شدم یعنی نه چیزی میتونه خوشحالم کنه نه چیزی ناراحتم میکنه
فقط دوس دارم از این خونه فرار کنم.