2777
2789
عنوان

نامزدم

242 بازدید | 13 پست

امروز دانشگا بودم ساعت یازده بش زنگیدم ۱۰ زندگیم و .. صحبت کردیم بعد  دیگه تا ساعت دو زنگ نزدم  گفتم   زشته زنگ بزنم  وسط کارش  ساعت دو زنگ زد  خبری ازمون  نمیگیری  البته میخندید  بعد کار پیش اومد گفت عزیزم  من برم زنگ نیزنم بت 

   ساعت سه ربع زنگ زدم بهش 

 گفت داره میره باشگاه  خیلی یخ باهام حرف زد 

  از باشگاه اومد الان  باهام تماس گرفت من از باشگاه اومدم گفتم خب خوب بود عزیزم 

    گفت راستی مامانت کی میاد 

  مامانم میخواد بره همون شهری کع نامزدم  کار میکنه  دکتر   البته با خالم اینا میخواد بره اصلااا 

کاری به شوهرم ندارن مزاحمت براش ایجاد نمیکنن 

بعد با خالم و شوهر خالم میرن ماشین دارن  حالا شوهرم زنگید مامان کی میاد گفتم فردا 

 گفت   من رانندمو میفرستم  بره ببرتشون 

 ادرس  دکتر کجاست  گفتم والا نمیدونم  فقط میدونم بالا شهره  یهو  گفت یعنی چی مث   روستایی ها که میرن یه شهر بلد نیستن بالا شهره درس بگو ادرس کجاست 

  گفتم بزار بپرسم بهت میگم 

 گفت الان به  بابا زنگ میزنم میپرسم 

 گفتم عزیزم   زحمتت میشه  

  گفت عه انقد بدم میاد از تعارف بازی  با لحن سر تلخاا   گفتم باشه   باشه   دستت درد نکنه

 گفت خب  ادرس دقیق بفرست گفنم  باشه اصلا گوشی رو میدم با بابا صحبت کن 

با بابام صحبت  کرد خیلی عادی مثل همیشه

بعد  تلفنو گرفتم دیدم قطع کرد  🙁

  خداحافظی ام نکرد اعصابم خورد ش چرااینجوری باهام رفتار کرد اخه  به نظرتون من چه رفتاری نشون بدم 

    خیلی ناراحت شدم  

   

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

خیلی بهش می چسبی

خیلی شبیه بدبختا رفتار میکنی هی ممنون مرسی و اینا.

اونجا که گفت راننده ام...اختلاف طبقاتی دارین؟وضع مالیش از تو بهتره؟

صادق هدایتمن هیچ وقت در کِیف های دیگران شریک نبوده‌ام، همیشه یک احساس سخت جلوی مرا گرفته. درد زندگی، اِشکال زندگی است. اما از همه این اشکالات مهم تر جُوال رفتن با آدم هاست. یک وقت بود داخل آنها شدم، خواستم تقلید سایرین را در بیاورم، دیدم خودم را مسخره کرده‌ام. هر چیز را که لذت تصور می‌کنند همه را امتحان کردم، دیدم کیف های دیگران به درد من نمیخورد. حس می‌کردم همیشه و در هر جا خارجی هستم. هیچ رابطه‌ای با سایر مردم نداشتم. من نمی‌توانستم خودم را به فراخور زندگی سایرین در بیاورم. همیشه با خودم می‌گفتم: روزی از جامعه فرار خواهم کرد و در یک دهکده یا جای دور منزوی خواهم شد. من نمی‌خواستم خودم را محکوم افکار کسی بکنم یا مقلد کسی بشوم‌.
ناراحت نشیا ولی خیلی تودست وپاشی چیه هی زنگ زنگ بزاردلتنگ شه بنده خدا خیلی چسبونکی

ببین من دو ساعت که نزدم با حالت گلایه بهم گفت چرا خبری ازم نمیگری این حرفا   ولی بعر خندید عزیزم گفت عادی بود من حس نمیکردم ناراحت شه برا زنگ  نزدنم 


    چسبونک چیه اگه نزنم ناراحت میشع   با زدن که مشکلی نداره 

  میگم این رفتاراش چی بود  غرورم له شد کلا

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز