كي مثل من از اين خواهر شوهرهاي بيروح داره؟ حتي با برادر زادشون هم نميخوان حرف بزنن و خيلي سرد هستند. در ضمن مال من بد جنس هم هستند. اگر بفهمن از چيزي ناراحت هستم بدتر ميكنن كه لجم رو در بيارن. هر چقدر از كارهاشون بگم كم گفتم. هر چقدر اوايل زنگ ميزدم يا كادو ميگرفتم يكبار هم بهم زنگ نزدن يا اقلا بگن دستت درد نكنه. جالب اين هست كه طلب كار هم هستند. به شوهرم گفتن ما ١٠ بار به سحر زنگ ميزنيم و اون يكبار فقط. در حالي كه اينطور نيست. اولا من زنگ ميزدم بعد يك هفته زنگ ميزد و اونم به شماره شوهرم. در كل انقدر ازشون بدي ديدم كه ميتونم يك كتاب بنويسم. البته قسمت من اين هست كه همه خانواده شوهرم بد هستند . من رو خيلي بي محلي ميكنن و اصلا انگار وجود ندارم
اتفاقا تو خودتو بیشتر سرگرم زندگی و شور و شوق کارای خودت بکن بزار بفهمن اصلا براشون مهم نیسی
اخه بازم ميدونن من بهم بر ميخوره. مثلا يك پيام ميدم جواب رو بعد يك هفته ميدن. هميشه وانمود ميكنن كه خيلي سرشون شلوغ هست در حالي كه كاري ندارن. در كل يد جنس هستند
مال شما هم همينطور هستند؟ يعني بدتر از منم هست؟ چرا بعضي ها انقدر بد جنس هستند؟
نمیدونم واقعا خواهر شوهر من تا احساس خطر کنه برا طرف حرف درمیاره یه بار به شوهرم رسوند که مثلا من با مردا میحرفم حالا باز از شوهرم حساب میبره به جاریم که واضح میبنده چون هشت سال از خودش کوچیکتره کلا فکر میکنه همه مث خودشن
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
من کاملا برعکسه جریانم خواهرشوهرام خیلی دوست دارن با من رفت و امد کنن ولی من سر جریاناتی گذاشتمشون کنار و دیگه هرگز نمیخوام باهاشون خوب بشم و اشکال کار شما اینه که نقطه حساس خودتو نشونشون دادی حتی به خواهر خودتم نشون نده از چی بدت میاد
بازم خوبه دعوت ميكنن. شوهرت چي خودش نميره؟ مال من اينطوري هستند كه فقط شوهرم رو ميخوان. باور ميكني ت ...
شوهرم گاهی میره ولی همچین رغبتی هم ندارن یه جورین از وقتی پدر شوهرم رفت یهو فاصله گرفتن ازمون انگار دوست دارن تو خودشون جم کنن وفقط با خالش خیلی رفت وامد دارن انگار زورشون میاد بچشون سر سفرشون بشینه و جالبه تو مراسم پدر شوهرم من خییلی هواشون داشتم بعد چهلمش یهو سرد شدن و حتی یه بار بچم در حیاطشون باز بود رفت تو حیاطشون منم رفتم بعد نشستیم تو هال منتظر بودم یکی بیاد بگه خوش اومدید خارسوم که نبودش خواهر شوهرمم تو اتاقش با گوشی میحرفید متوجه رفتن ما هم شد اما اصلا نیمد بیرون حتی با اشاره بگه حالا میام منو بچمم بلند شدیم اومدیم از اون به بعد دیگه نرفتم دلمم خیلی شکست چون خودم تو بدترین شرایطم که خونم بیان بی احترامی نمیکنم اما اون بی دلیل😏وقتیم اومدیم زنگ نزد بگه کجا رفتید یه بهونه بیاره حداقل
به روش نياوردي اصلا بعدش؟ من بديم اين هست كه به روشون ميارم و اونها بدتر ميكنن. خيلي سنگدل هستند. خ ...
چرا خودشون فهمیدن چون از عمد بود از خداشون بود انگار همین میخواستن وقتی بهت احتیاج دارن دوروز قبلش یه دوتا برخورد خوب میکنن حالا چند روز دیگه تولد میخوا بگیره برا خارسوم یه با مظلومیت میگه برا مامانم یه کیک میپزی وسیلهاش بیارم بعد منم تو رو درواسی بگم نهه میپزم وسیلم نمیخواد بعد کیک ببرم کادو تولدم ببرم...یکی نیس بگه خوب شما میخاید تولد بگیرید میندازید گردن من ...امسال تصمیم گرفتم بگم نه نمیپزم