2777
2789

داشتیم با مامان و خواهرم راجب خواستگارم صحبت میکردیم بعد خواهرزادم داشت تلویزیون میدید گفت خاله عروسی کنی دیگه خونه مامان جون(مامان من) نیستی؟بهش میگم نه برگصت گفت ایشالا با آقاهه دعواتون شه😂

آروم...بی سروصدا درست مثل دوشنبه،ساعت ۸ و ۱۵ دقیقه ۶ اوت ۱۹۴۵..هیروشیما ‌‌‌

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

خواهرزاده ی من تو نامزدیم اینقدر پیله میکرد اسمس هاتونو ببینم حالا سوادم نداشتا🤣یه وقت نگی بهش بیا دنبالم منو ببر 

بخاطر اسمم منو ریپلای نکن من اصلا جاری ندارم...هر اسمی زدم برای کاربریم قبول نکرد از 

الهی😁

 یخ زیر لب گفت :(چه فایده که زندگی کنی و کسی را دوست نداشته باشی ؟چه فایده که کسی را دوست داشته باشی ولی نگاهش نکنی!) روزها یخ به آفتاب نگاه می کرد. خورشید و درخت می دیدند که هر روز کوچک و کوچک تر می شود. یخ لذت می برد ،ولی خورشید نگران بود. یک روز که خورشید از خواب بیدار شد تکه ی یخ را ندید. نزدیک شد. از جای یخ ،جوی کوچکی جاری شده بود. جوی کوچک مدتی که رفت، توی زمین ناپدید شد. چند روز بعد، از همان جا، یک گل زیبا به رنگ زرد، به شکل خورشید رویید.هر جایی که آفتاب می رفت، گل هم با او می چرخید و به او نگاه می کرد.گل آفتاب گردان هنوز خورشید را دوست دارد، او هنوز عاشق خورشید است. ❤️✨
خواهرزاده ی من تو نامزدیم اینقدر پیله میکرد اسمس هاتونو ببینم حالا سوادم نداشتا🤣یه وقت نگی بهش بیا ...

ای وایی عزیزمم😂

آروم...بی سروصدا درست مثل دوشنبه،ساعت ۸ و ۱۵ دقیقه ۶ اوت ۱۹۴۵..هیروشیما ‌‌‌
خواهرزاده ی من تو نامزدیم اینقدر پیله میکرد اسمس هاتونو ببینم حالا سوادم نداشتا🤣یه وقت نگی بهش بیا ...

اخه عزیزم 😅😅

یادم نمی کنی و زِ یادم نمی روی                                          یادت بخیر یار فراموشکار من 💔💔                              چه عاشقانه ای بنویسم ک دلتان برایم بلرزد وقتی نه دستانش را گرفتم نه در آغوشش کشیدم و نه حتی او را بوسیده ام... من فقط از دور او را در خویش گریسته ام💔 قلب ترک خورده ی من بنده به مو بود من عاشق او بودمو او عاشق او بود🥺

من پسرعموم اینجوریه هنوزم که هنوزه کارد میوه خوری برمیداره میاد خونمون هروقت شوهرم میاد😂 ۶ سالشه

 همون tani_hatami.  بدون یه لیستی دارم،نمیکنم ریسکی کاری،به موقعش بخشنده ام…. به موقعش عصای موسی ام،به موقعش حرفامم دوستانن،به موقعش اخلاق لوس دارم،ولی اصلا احساسی نیستم…..منننن همیشه بوی خون دوست دارم💎 ادم بدای داستان همه الگومن….05:05🔒

همسرم پدر و مادرش هر دو فوت شدن البته تا دلت بخواد خواهر و برادر داره 

بعد خواهرزادم مثلا خواست به دامادمون یعنی باباش آمار بده فضول خانم بهش کفت خواستگار خاله بی پدر مادره 

بعد میگه عه مگه حرف بدی زدم خب نداره که چی بگم خب 

نی نی یار جان لطفا دیگه کاربریمو نترکون     کاربری دست من امانته تا دخترکم بزرگ بشه تحویلش بدم تاپیکهای بامزه مونو بخونه کلی کیف کنه چقدر بامزه و شیرین زبون بوده وروجکم       عزیزان دوست داشتین برای سلامتی و موفقیتش یه صلوات مهمونمون کنید  
من پسرعموم اینجوریه هنوزم که هنوزه کارد میوه خوری برمیداره میاد خونمون هروقت شوهرم میاد😂 ۶ سالشه

اوه اوه چ خطرناک مراقب شوهرت باش😅😅😅😅

یادم نمی کنی و زِ یادم نمی روی                                          یادت بخیر یار فراموشکار من 💔💔                              چه عاشقانه ای بنویسم ک دلتان برایم بلرزد وقتی نه دستانش را گرفتم نه در آغوشش کشیدم و نه حتی او را بوسیده ام... من فقط از دور او را در خویش گریسته ام💔 قلب ترک خورده ی من بنده به مو بود من عاشق او بودمو او عاشق او بود🥺

وای یاد اینم افتادم همون خواهرزادم که گفتم شب بله برونم به زور رژ زد و موهاشو مامانش مدل داد بعد خیلی جدی رو به هممون گفت وای اگه داماد منو با خاله  اشتباه بگیره من چکار کنم آخه خیلی خوشگل شدم شبیه عروسا شدم 

نی نی یار جان لطفا دیگه کاربریمو نترکون     کاربری دست من امانته تا دخترکم بزرگ بشه تحویلش بدم تاپیکهای بامزه مونو بخونه کلی کیف کنه چقدر بامزه و شیرین زبون بوده وروجکم       عزیزان دوست داشتین برای سلامتی و موفقیتش یه صلوات مهمونمون کنید  
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792