2777
2789
عنوان

رشد سینه

| مشاهده متن کامل بحث + 10120 بازدید | 44 پست

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

اون خواستگار ها که شما رد میکنی خودشون دارن میبینن چی داری نداری  به شما ربطی نداره که نظر میدی برا خلقت خدا

بعد خواهر من 

ازدواج  کردم به اندازه دوتا جوش سینه داشتم  شیر دهی اول شد یه لیمو ترش وهمین جور کمی درشت تر شد 

   آرامش سهم قلبی است که درتصرف خداست.    
برو دکتر. البته گلم ارثی هم هست تقریبا. بعضیا قوم و قبیله ای اینجورین بعضیام برعکس

هم خانواده ی مادری و هم پدری سینه هاشون خوبه کوچیک‌ نیست


حتی خواهرام هم مشکل نداشتن

فقط من اینجوریم

اون خواستگار ها که شما رد میکنی خودشون دارن میبینن چی داری نداری  به شما ربطی نداره که نظر میدی ...

اره بابا الان پسر ا بهترمیدونن همه چیو

😦جنبه داشته باشین برای هرچیزی نینی یار رو تگ نکنید✋
الان من با این مسئله نمیتونم ازدواج کنم☹️☹️

عزیزم چیزی ک درمان داره رو چرا غصش میکنی؟ کلی راه هست برو دکتر زنان و ماما پروتز کن کلی راه هست

حامی حقوق حیوانات🐣🐰🐶با حیوانات مهربون تر باشیم زندگی بدون اونا خیلی زشته اونا هم مثل ما حق زندگی و طبیعت دارن زندگی رو ازشون دریغ نکنیم♥️خدایا خودت مرحم دل های شکستمون باش:)🦋گاهی خرد شدن استخوان‌های خودم را زیر بار همه زندگی‌های نکرده‌ام، حس میکنم.!🌚
هم خانواده ی مادری و هم پدری سینه هاشون خوبه کوچیک‌ نیست حتی خواهرام هم مشکل نداشتن فقط من اینج ...

ازدواج کنی و مادر شی تغییر میکنی. گفتم همکلاسیمو عزیزم. دقیقا همینطور بود

به نقل از آیت الله العظمی اراکی: زمانی در ایران هر جا آتش روشن میکردند مردم برای بردن زغال گداخته و روشن کردن کرسی، تنور یا منقل به آنجا میرفتند در ماه خداییِ محرم، در نزدیکی خانه یک زن بدکاره، هیئتی به پا شده بود. زن هم برای بردن آتش به محل رفت و سوال کرد زیر دیگتان روشن است؟ آتش میخواهم.  گفتند بله برو بردار. زن سمت دیگ رفت، و دید آتش خاموش شده خم شد و به هیزمها فوت کرد. مقداری از خاکستر به چشمش پاشید اما ادامه داد تا جایی که هیزمها دوباره روشن شدند. همان اندازه که میخواست برداشت و رفت.اما...همان شب خوابی دید . او دید چند نفر به گردن،دستهاو پاهایش غل و زنجیر بسته و میبرند تا عذابش کنند و هرچه فریاد میزد شما را به خدا ولم کنید کسی گوش نمیداد . زن،بانویی دید که از دور به آنها نزدیک میشد. مأمورهای عذاب با دیدن بانو زنجیرها را رها کردند. بانوی بزرگوار ایستادند و فرمودند چرا میبردیش. گفتند چون بدکاره و فاسد است . بانو گفت نههه... او نگذاشت آش نذری مجلس حسینم خراب شود ... دیگ را روشن نگهداشت. او بخاطر حسینم چشمهایش اذیت شد بخاطر حسین من رهایش کنید ....زن با ترس بسیاری وحشت زده از خواب بیدار شد و مدام با گریه و زاری از حضرت مادر، زهرای اطهر علیهاالسلام، کمک میخواست تا یاریش کند برای پاکدامنی.او همان زن انگشت نمای شهر، توبه کرد و با یاری حضرت زنی مومنه شد تا جایی که هر زمان و هر کجا روضه ای برای حضرت ارباب به پا میشد دنبالش میرفتند و او را دعوت میکردند.  و با اولین جمله روضه خوان " السلام علیک یا ابا عبدالله" زن به شدت گریه میکرد و شیون جانسوزش بلند میشد  جون و زندگیم فدات یا حضرت حسین علیه السلام که در ❤ خدایی و رضای تو رضای پروردگارمه   تو بحث کردن دانش و ادب مهمه
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز