دوستان من زیاد با خونه پدر رفتن موافق نیستم حتی چندین بارم شده دعوا کردیم کتک خوردم ولی گفتم سر زندگیم وایسم خودم دبیرم شوهرمم دبیره ،
۲ روز پیش تولد خواهر شوهرم بود چون مریض بودم نتوستم برم بهشم گفتم مریضم سرما خوردم میرم سر کار میام خسته میشم ولی اصلا گوش نکرد اومد خونه همه چیزو زد و خورد کرد قلبم داشت ایست میکرد گفتم دیگه خسته ام واقعا یکی نیست درکم کنه منم انسانم خیلی رو خونوادش تعصب داره ،
از وقتی اومدم هیچ پیامی نداده چیکار کنم بنظرتون خیلی ناراحتم
هیچی حالا ک رفتی بمون تا بیاد دنبالت معذرت خواهی
هیچی چکار کنی بهش فکر نکن یه کدیین بخور بخواب
برای یه تولد عجیبه این رفتارش
بشکنه دستش
بمون خونه بابات
وامطمئنی دبیره .دبیرم دبیرای قدیم خیلی باوقاربودن
بچه داری؟
اصلا زنگ نزن پیام نده بهش ، بمون ببین چی کار میکنه
فقط اینو بهم بگو ، حمایت خانواده رو داری؟ و اینکه مهریه داری یا نه
الان فکر میکنه برمیگردی دوباره و باز داستان از اول اغاز میشه
فعلا بمون
اگرم برگشت تا بابات براش شرط و شروط نذاره و پیش مشاور درست حسابی نرید که اون تعیین تکلیف ادامه ارتباط رو کنه برنگرد
الهی ذلیل شن اونایی که دست رو زن بلند میکنن هیچ کاری نکن بزار بیاد منت کشی
اهمیت نده کارش اشتباه بوده یعنی چی که واسه یه تولد اینکارو کرده انقد صبر کن تا بیاد
نباید میرفتی حالا که رفتی صبوری کن
الان اونم حالش خرابه
واقعا بخاطر نرفتن به تولد خواهرش اینکارو کرد؟؟این دیگه از تعصب گذشته
اگه فقط بخاطر این بود نرو تا بیاد معذرت خواهی
هیچ کار نکن فقط منتظر بمون خودش بیاد هر چقدم طول بکشه گلم! فقط یه چی بگم بخند من با خونه پدرم هزار کیلومتر فاصله دارم بعد دو دفعه آخر که با شوهرم دعوام میشه میرم چمدون و میارم همه وسایلمو جمع میکنم صب میگم دیوانه شدم اینارو چرا میریزم باز پا میشم دوباره لباسارو خالی میکنم حرفم اینه موقع دعوا آدم فکرش کار نمیکنه بعد آروم شدن میفهمه کاش نمیومد مال منم اگه نزدیک بودن قطعا همون موقع میرفتم اما فاصله میفته سرد میشه آدم
