از ما بهترون آیا؟

آخه من کمکی نخواستم ولی بارها بهم کمک شده مثلا نزدیک ساختمون در حال ساخت بودم انگار یکی بهم گفت برو جلوتر منم اطمینان کردم به حسم و رفتم جلو و بلافاصله بعدش یه آجر افتاد جایی که قبلش بودم ... شایدم از جانب اینا نبوده ولی از اونجایی که حسشون میکنم و دیدمشون ولی آزاری برام ندارن حدس زدم از جانبشون باشه 

من نسبت به انرژی که حس میکنم الان میخوام متمرکزش کنم و اصلا نمیدونم این انرژی مرتبط باشه بهشون یا نه

من سایه دقیقا زیاد میبینم الان خیلی کمتر شده ولی چند سال پیش اوجش بود قبل از ازدواجم توی اتاقم صداهای هم همه هم میومد گاهی و اینکه دائم حس اینکه یکی داره نگاهت میکنه ... کلا فضای اتاقم سنگین بود حتی دوتا خرگوش داشتم توی اتاقم نمیبردم یکبار مادرم ندونسته آورده بودشون که فرداش یکیشون مرد و اون یکی فلج شد بردم دامپزشک گفت سکته کردن از ترس مثل انسان میمونه سیستم بدنشون

ساعت ۳ تا ۵ هم قبلا بیشتر بیدار میشدم حتی زمان بارداریم من نود درصد شب ها این ساعت بیدار میشدم بی دلیل 

ببینید من در مورد یسری موضوعات هم مثلا یه تاریخی میاد توی ذهنم برای مثال دختر همسایممون حرف از ازدواج بود این بنده خدا مجرده و صحبت بود خواستگار نداره اون موقع که صحبتش شد من دو ماه و سه روز چند بار اومد توی ذهنم عجیب بود برام واسه همین توی گوشی علامت زدم موعدش رو و دقیقا همون روز موعد شنیدم یه خواستگار براش اومده اینم سر یری مسائل تکرار شده برام اینم دلیلش برام گنگه  

من ۹۷ ازدواج کردم و بعد از ازدواج شاید بگم اون اشتیاق حس کردن از ما بهترون برام کمتر شد و فاصله گرفتم ول همچنان از جانب اونا ادامه داشت و شاید قابل لمستر هم شد حتی یک شب یه اتفاقی افتاد که میدونستم خوابم ولی هوشیار بودم و توی خواب داشتم به یه زبان عجیب با یکی حرف میزدم که نمیدونستم چیه ولی مفهوم حرفامونو هردو درک میکردیم خیلی خوف بود برام یا اینکه خواب بودم یه دست سفید با انگشتای خیلب کشیده حلقه آستینمو کشید خوف کردم با اینکه همسرم خواب بود و میدونستم کار اون نیست ولی واسه اطمینان پرسیدم ازش کار اون بوده گفت نه

نقطه های ریز چرا میبینم گاهی شبیه نقطه های رقصان یا گاهی یسری افراد رو دورشون هاله رنگی میبینم البته نه همیشه ولی یسری همکارم رو هاله تیره دیدم دورش و حس کردم جسمش تحو فشاره بعد اون روز حالش بد شده بود و بخاطر مشکل قلبی رفت بیمارستان و دقیقا جسمش آسیب دیده بود به لحاظ مشکل قلبی 

ولی یه دوستی هم دارم سر این داستانا با یه خانم پیری توی یه روستایی صحبت کرده بود که اطلاعاتی داشته گفته ود ممکنه این فرد مدیوم هم باشه که مسخره اش میکردم که نه من ایکس لارژم و تعریف خاصی از اینی هم که میگفت نداشتم و نمیدونم راست گفته یا چی 

اینم بگم بعد ازدواج واسه این بیشتر از این صحبت ها فاصله گرفتم چون واسه اطرافیانم هم به واسطه ی من و این حس هام اتفاقاتی میوفتاد و نمیخواستم واسه همسرم مشکلی باشه چون یسری همسرم خونه بود و من نبودم رفته بود استراحت کنه برگشتم گفتم استراحت کردی گفت نه همش تا چشامو میبستم انگار یکی از بالاسرت رد میشه همچین حسی داشتم نتونستم بخوابم در صورتی که من اصلااا در این مورد و حس هام چیزی بهش نگفته بودم 

من توی هیچ دوره ای آزاری ندیدم ازشون یا حداقل اینجوری یادمه 

خیلی دوست دارم این انرژیمو تحت کنترل بگیرم چون دقیقا به قول شما حس میکنم داره هدر میره اگه کاری نکنم و اینکه حسم اینه که میشه باهاش به خیلیا هم کمک کرد 

شما خودت کار خاصی انجام دادی برای کنترل روش؟