ما هم یه فامیل داریم دقیقا خصلتای خواهر شوهرتو رو داره همینجوری داداشا و عروساشونو اذیت میکرد تازه خانوادشم مخشوصا مادرشو خیلی اذیت میکرد همه از زبونش میترسیدن باور کن اینجور آدما مریضن اصلا ارزش اینو ندارن که آدم بخواد فکرشو درگیرشون کنه و به فکر تلافی باشه
دیشب یه جا یه جمله ای دیدم نوشته بود
« واسه ما زیرآبی نری ، هم آب زلاله ، هم ماهی ها با ما دوستن»
گفتم اینو به همسرم میگه و بعد از اینکه برد به برادر شوهر کوچیکم که خیلی احترامم رو داره بهش میگم به خواهرش
برسونه که برگردوندیم
پیام نمی‌دم چون سابقه دعوا و فحاشی پیامکی با دخترای فامیل رو داره
۹سال رنج دوران بردم چون هر بلایی سر من آورد
علاوه بر پدر و مادرش و همسر من ، همه خونواده از رسوایی هاش
ترس داشتن و همیشه سکوت کردن
ولی داداش کوچیکه از وقتی ازدواج کرده جلوش وایستاده
چه فایده که همیشه جنگ و تنش بوده
من سالها روی خودم کار کردم که بی نیاز از حمایت همسرم باشم
متوجه نشدم چی نوشتی گلم
باور کن بهار جان موضوع تحقیر آدما نیست ولی در تموم این ۱۱ سال یا با من جنگیده یا با برادرا و پدر و مادرش ، یا با همسرش توو دعوا بوده ، یا با همسایه ها درگیر بوده یا با جاری هاش در جنگ و جدل یا با دخترای فامیل توو بحث و مرافعه
فقط و فقط جلو مادرشوهرش و خواهر شوهرش مثه موش میمونه
وگرنه یکی ندیدم پشت سرش ازش تعریف کنه
من اصلاً این آدم امروز نبودم ولی این حرکتش حیفه بی جواب بمونه 😊
عزیزم ،خواهر شوهرم که از ۹ ماه پیش که مهمونی ما رو بهم زد باهاش قطع ارتباطیم البته اون فکر میکنه , اون همه ما رو بلاک کرده ، دیروز آش پشت پا مامانش رو فرستاده
چون در مقابل پیام تشکرم خیلی معذرت میخوام مثه یه حیوون نجیب شیرده برخورد کرد میخوام ظرف آش رو دست نزده برگردونم
معذرت میخوام اگر نامفهوم نوشته بود مجبور شدم یکی از کامنتهام رو اینجا کپی کنم
عزیزجان منم ۶سال خواهرش هر بی احترامی کرد ، همسرم
فقط سکوت کرد و در زمانی که من دو سال قطع رابطه بودم
همسرم با خانواده ش در رفت و آمد بود
ولی برادر شوهرم از دعوایی که خواهرش روز عقدش کرد جلوش
وایستاد
همسر من اگر بعد از ۱۱ سال امروز در همین حد از من حمایت میکنه واسه اینه که توو اون مهمونی ۹ ماه پیش توو رستوران
خواهرش کم مونده بود بزنه توو صورت همسرم که با اجازه کی ، قرار بوده من بیام اینا رو دعوت کردی؟
همسرم چون بی احترامی ها به خودش رسیده تازه داره میفهمه من چی کشیدم
من سالها رنج بردم تا زنی بشم که بی نیاز به حمایت همسر باشم
محاله یک روز خوش برای برادراش و دیگران توو جشن ها و مهمونی ها بذاره ، هربار باید یه نفر باید قربانی شه
ولی خدا نکنه یه مهمونی داشته باشه ، همه وجودش استرس ، همه خونواده ش هم گوش به حرفش که کارش خوب انجام شه
سه روز قبل از مهمونی مل توو خونه پاگشا گرفت
من که رفتم پی بچه م ، ولی همسرم و داداشش که آقای داماد
بودن ، دو ساعت پای ظرفشویی ظرف شستن
سه روز بعد اومد مهمونی ما رو سر و صدا جلو چشم مردم ، بهم ریخت
ما ۹ماهه قطع ارتباطیم ، گ ما هفته ای یک شب ، یک ساعت میریم خونه مامانش ، تماس هم میگیریم که غیر مستقیم مطمئن
باشیم اونجا نیست
دقیقاً چون خودمو در حد این ندیدم که در مقابل رفتاراش
مقابله به مثل انجام بدم ، به خودش اجازه داد در مقابل
چشم من و بچه م و مهمونام ، به همسرم توهین کنه
خیلی روو دلم مونده اینبار ، جبران بی احترامی قبلیش رو هم
که قصر در رفت و واسش بکنم
