یه بار با شوهرم منتظر آسانسور پارکینگ طبقاتی بودیم، در آسانسور خیلی زود بسته میشد.
آسانسور که اومد و درش باز شد من بدون اینکه برگردم نگاه کنم یقه شوهرم رو گرفتم و محکم داشتم می کشیدم و داد میزدم بدوووو الان درش بسته میشه.
اونم نمیومد و خودش رو نگه داشته بود!
منم عصبی شدم داد زدم بیاااا دیگه الان بسته میشههه!!
بازم دیدم نمیاد!
برگشتم نگاه کردم دیدم یقه یه پسر جوون رو گرفتم و شوهرم اونور داره دکمه آسانسور رو میزنه تا در بسته نشه!
من

پسره

شوهرم