دلم تنگه مثه ابرای تیره
تو یه حسی مثه زندون اسیره
تو از احساس من چیزی نمیدونی
كه داری بیخودی من و می رجونی …
یه امشب جای من باش
جای اونی که چشماش
به در خشک شد ولی عشقش نیمومد …
یه امشب همسفر باش
مثه من در به در باش
جای اون که به دنیا پشته پا زد…
باید کاری کنی آروم بگیرم
بايد یک لحظه دستات و بگیرم
باید برگردی امشب باز به این خونه باید این لحظه ها یادت بمونه…
من از تو یاد گرفتم تمامه زندگيمو
حالا با کی بگم این قصه ی وابستگیمو
رو دوشه کی بزارم یه دنیا خستگیمو…
باید کاری کنی تو که باز مثله قدیما به هم خیره بشن چشمای خیس و اشکیه ما
همین امشب که تنهام باید برگردی اینجا…