یکی از اشناهای خیلی دورمونه
اینا اشنا و عاشق هم میشن مث لیلیو مجنون ینی عشقشون زبان زد بود
بعد بابای دختره اصلا راضی نبود
هرکاری میکردن راضی نمیشد
تا اینکه با واسطه گری بزرگان راضی میشه اینا باهم عقد میکنن💔🥀
خب
گذاشتی لایک کن
لایک کنید لطفا
خب
لایک کن
لایک لطفا
بعد بگذریم ک موقع عقد چقدر سختی کشیدن تا اینکه دختره حامله میشع و مجبورا سریع عروسی میگیرنبعد عروسی حیاط مادرشوهرش زندگی میکرد صاحب دوتا فرزند بودن خیلی همو دوس داشتن
انقدرم بهم میمودن😭😭😭😭😭😭
تا اینکه پسره مریض شد
سرطان بود 🥀
دوسال دوا دکتر هرچی داشتن فروختن خرج دکترش
بچه ها ینی زنش تو این دو سال ۵۰ سال پیر شده بود تا اینکه دیگه دیشب فوت شد
الهی😢چندسالش بود خودش وخانومش؟
وای خانومش چیکار میکرد
دارم دق میکنم سنی هم ندارن 😭
وای خدا سر هیچکس نیاره زنش داشت خودشو میکشت😭😭
خدابیامرزتش این دنیا خیلی کوچیک شده خیلی تنگ‌و تاریک شده
خیلی زود داریم از این دنیا میریم مرگ ها سریع اتفاق میفته خدا خودش رحم کنه بهمون
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
28 ثانیه پیش
29 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
