امروز رفتم ارایشگاه رنگ گذاشتم فردا حنابندونمه شوهرم گفته بود روشن نباشه یه رنگ دخترونه و قشنگ و تیره باشه حالا احساس میکنم خیلی روشنه همه میگن اصلا روشن نیست ولی انقدر میترسم ک احساس میکنم خیلی خیلی روشنه الانم میخام برم حموم ارایشگر گفت شامپو نزن من موهام کثیفه باید صدرصد شامپو بزنم اون گفته نزن حالا چی کنم؟؟؟میخام یکم تیره تربشه موهام😭خیلی روشنه میترسم دعواکنه اون گفته بود سفیدی نداشته باشا طلایی نباشه ولی خالص مال من طلاییه اون قهوه ای میخاس
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
صادق هدایت: من هیچ وقت در کِیف های دیگران شریک نبودهام، همیشه یک احساس سخت جلوی مرا گرفته. درد زندگی، اِشکال زندگی است. اما از همه این اشکالات مهم تر جُوال رفتن با آدم هاست. یک وقت بود داخل آنها شدم، خواستم تقلید سایرین را در بیاورم، دیدم خودم را مسخره کردهام. هر چیز را که لذت تصور میکنند همه را امتحان کردم، دیدم کیف های دیگران به درد من نمیخورد. حس میکردم همیشه و در هر جا خارجی هستم. هیچ رابطهای با سایر مردم نداشتم. من نمیتوانستم خودم را به فراخور زندگی سایرین در بیاورم. همیشه با خودم میگفتم: روزی از جامعه فرار خواهم کرد و در یک دهکده یا جای دور منزوی خواهم شد. من نمیخواستم خودم را محکوم افکار کسی بکنم یا مقلد کسی بشوم.