منم حوصلم تو مطب سر رفت و هی اسرار کردم که مامان توروخدا پول بده برم واسه خودم چیزی بخرم از این مغازه کناری
مامانم هی قبول نمی‌کرد ولی من خیلیییی حرف میزدم 😵💫 و آخرش مادرم راضی شد و پول داد رفتم
رفتم مغازه همون پیر مرده یادمه اون موقع یه بسته مداد زنگی ۶ رنگ‌گذاشته بود پشت شیشه
رفتم گفتم عمووو میشه با این پولم این مدادارو بهم بدی توروخدا
بعد من نمیدونستم ارزش پولم چقده و الانم یادم نمیاد
منم لایک کنید
پیر مرده یه نگاهی بهم کرد
من اون موقع اصلا متوجه چیزی نمی‌شوم ولی الان که برام مرور میشه تمام کاراشو میفهمم
گفت خوشگل خانم پولت کمه نمیشه
منم طبق عکسامو و فیلمایی که از بچگیم هست خیلی دختر بامزه و خوش زبونی بودم
هستید بگم؟
اره بابا بگو
منم لایک کنید لطفا
منم یادمه خیلی اسرار کردم گفتم عمو توروخدا بهم بده همین الان میرم پولشو میارم . اونم گفت باشه بیا بهت بدم
یادمه منو برد پشت مغازش اصلا از بیرون معلوم نبود
و از داخلم بیرون مغازه مشخص نبود
وااا خب بگو دیگ
اول کلیی قربون صدقه رفت
خیلی پیر بود شاید بگم اون زمان ۸۰ سالش بود
میگفت خوشگلم و خوشگل خانوم تو چقد نازی
منم اون زمان متوجه نمیشدم و حتی خوشحالم میشدم که بهم میگن خوشگل و ناز
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
30 ثانیه پیش
31 ثانیه پیش
32 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
