ماه محرم سال ۹۵ بود ک با ی پسری آشنا شدم ک فامیل خیلی خیلی خیلییی دورم بود البته چت نکردیماا رو در رو حرف زدیم و پیشنهادی بهم نداد...ولی ی حرفا و حرکاتی میزد ک من فکرایی راجبش بکنم مثلا هی از ساکتیو ارومیم تعریف میکرد
هی میگفت ک تو چقد خانومو ساکتی و میگفت ک مثل تو تاحالا ندیدم حتی برام ی چی تاروف میکرد ک بخورم جون خودشو قسم میداد ک بخورم
چن روز بعدش ک با دوستم رعته بودم سوپر مارکت منو دید و احوال پرسیه گرمی کرد و بهم گفت ک خر چی میخوای بردار ب حساب من
چن روز بعدش عروسی دیدم ک منو ب دوستاش اشاره میداد هر جا میزفتم اونم میومد و زیر چشمی منو نگا میکرد
ی روز دوستم رفت بش پ داد ک ابا منو میشناسه یا نه
بعدش ک این دختره ک ازش تریف میکنی دوستت داره پسره هم گفت ک اره میشناسمش خیلی دختر خانومیه ولی فک نکنم دوسم داشته باشه ها اخه دهتر سنگینیه و اینا بعدش گفت ک اگ ی بار دیگه دیدیش بهش بگو ماه محرم تو بهش بگی منظور منو میفهمه
ولی من منظورشو نفهمیدم🤣🤣🤣🤣
چن روز بعدش عروسی دیدمش دید ولی من تحویلش نگرفته بودم و بااون حرفایی ک دوستم بش زده بود فک کردم ناراحت شده چون دوستم گفته بود ک دوسش دارم
و بخاطر همین از کنارش رد شدم و نگاهی بش نکردم مام پیش خونوادش نشستیمو احوال پرسی کردیم...اونم صندلیشو اورد پشت سره من گذاشتو نشست هر وقت برمیگشتم ک ب بابام ب چی بگم باهاش چشم تو چشم میشدم....شب خیلی بدی بود ی طوری بهم نگا میکرد نمیدونم انگاری ناراحت و عصبی بود از اون حرفای دوستم؟؟؟
یانه انتظار داشت نگاش کنم..نمیدونم ب نظر شما چی؟؟؟
عروسی یکی از فامیلامون بود توی تالار و من کنار فامیلم بودم و اون شب موهامو باز گذاشته بودم و روی سِن تالار بودم یهو دیدم ک این پسره داره منو نگا میکنه و زاجب من با فامیلش حرف میزنه و از اون طرف فامیل اون فامیل منم میشد....ولی ی چیزایی میشنیدم ک میگفت این اینطوری نبود ک اته توقع نداشت من دختری باشم ک عروسیا شال سرم نباشه چن ماه بعدش تولد یکی از فامیلام بود و مامانش اومده بود و تا منو دید بلند شدو روبوسی گرمی کرد
خلاصه اینکه نمیدونم پسره فازش چیه
شما ها نمیدونیین؟؟
ایا بم علاقه داره؟؟؟اگرم داره چرا نمیکه بهم؟؟؟؟