2777
2789
عنوان

مامانم با شوهرم اختلاف پیدا کرده،نمیدونم این وسط چیکارکنم

| مشاهده متن کامل بحث + 376 بازدید | 37 پست
کار مامانت خیلی اشتباهه من بودم قطعا طرف همسرم میبودم ولی خب همسرت هم یکم  زیادی متوقعه

حالا فعلا دارم این وسط میانجی گری میکنم به همسرم گفتم ببخشید من باید اون لحظه جواب میدادم.ازاین به بعدهم هرکی بهت هرچی گفت خودم جوابشو میدم.مامانمم که کلا نمیدونم چیکارکنم که ازاونورم این جریان حل شه

منوهمسرمو نی نیمون
از همسرت عذرخواهی کن بغلش کن گریه کن بگو می‌دونم بهمون توهین شده ولی چیکار میتونم بکنم ...رابطت کم ک ...

مامانه من بخدا پیرم کرده.تا تو خونه بودم یجور چندوقت یبار اذیتم میکرد.جداشدم سری قبلی،تا چندوقت به رخم میکشید خیلی سخته ها عذاب میکشیدم،با ماشین میرفتم بیرون،بم میگفت ینفر آدم براچی ماشینو میبری..یبار چندوقت پیش متوجه دعوای منو همسرم شد چندبار به رخم کشید.الانم که اینجوری...

الان سختت نیست؟اینهمه مدت نمیبینیشون چیزی نمیگن که چرا نمیای؟شوهرت حرفی نمیزنه؟

منوهمسرمو نی نیمون

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

با همسرت صحبت کن بگو بابت رفتار مادرت ناراحتی و دیگه با مادرت درگیر نشه چون مادرمنطقی نداری و احترام ...

وای پس مامان یکی دیگه هم شبیه مامانه منه😄خیالم راحت شد فکرکردم فقط شانسه منه.الان مامانم ازدیروز یبار خودش بم گفت یبارم صبح آجیم زنگ زد که بیایم کمکت عصر بچینیم من گفتم نمیخواد خودم میچینم،به همسرمم گفتم توقع نداشته باش من اخلاق مامانمو میشناسم .انتظار فقط باعث میشه من ناراحت باشم.خودم میچینم ومرتب میکنم توام بجای بقیه کمکم کن اگه میخوای 

منوهمسرمو نی نیمون
مقصر فقط خانواده خودته  پدر زن و مادر زن خوب دامادو رام میکنه خانوادت بلد نیستتن چیجوری رفتار ...

ببین مامانم حتی روزی که داشتن جهیزیه رو میبردن یه تعارف به این شوهره من نکرد که فلانی نهار بمون.بعد تو حرف از رام کردن و سیاست میزنی خواهره من🙂پدرومادرشم اومده بودن سر ظهر روی گاز خالی ،برگشته اخرسر به مادرشوهرم میگه میموندین.درصورتیکه بدبخت مادرشوهرم ماکارونی درست کرده بود هی اصرار مامانم میکنه که پاشید بیاین بریم دورهم بخوریم.یا ما رفته بودیم خرید جهیزیه،زنگ زد گفت برامامانم ایناهم غذا درست کرده شام رفتیم اونجا

منوهمسرمو نی نیمون
کمتر رفت آمد کنید آخرش باعث دعوا میشه مامانت

الان چندروزه شده دیگه،تاحالا آرامش رابطه ی ما اینجوری بهم نخورده بود بخدا.تاحالا شوهرم انقد ناراحت نشده بود که باصدای بلند باهام حرف بزنه

منوهمسرمو نی نیمون
وای پس مامان یکی دیگه هم شبیه مامانه منه😄خیالم راحت شد فکرکردم فقط شانسه منه.الان مامانم ازدیروز یب ...

ببین ی چیزی بگم خیالت راحت شه تنها نیستی ...ما چون هردو بچه اول بودیم و خانواده ها هم خیلی بزرگن تقریبا سه تا جشن داشتیم ینی ی شب مهمونی دوستانه دوتا جشن عروسی خانواده ها ک جدا گرفتن ...تعداد مهمونا که هزار وخوردی نفر بود تقسیم کردیم ....بعد مامان من روز جشن با دوستان زنگ زده بهم ک چرا به دوستت گفتی رقص چاقو بکنه مگه پول جشن تو میدی به تو ربطی ندارم😐😂حالا دوست من دوبار تومور بدخیم درآورده بود و من میخواستم خوسحالش کنم و مجبورش کنم بیاد جشنو به هوای رقص😔بعد هم سر همین گریم درآورد با شوهرم هم بحث کرد قهر هم کرد جشن نیومد مامانم😐🥲

واقعا خانواده بی فکری داری ،معمولا تو ازدواج دوم طرفین کوتاه میان ک دردسر نشه اینا بدتر آتیش بیار شد ...

خیلی بی فکرن،مامانم خیلی بی درک و فهمه بخدا

جوابامو بخون بلاهایی که سرم اورده رو متوجه میشی چیا کشیدم

منوهمسرمو نی نیمون
ببین ی چیزی بگم خیالت راحت شه تنها نیستی ...ما چون هردو بچه اول بودیم و خانواده ها هم خیلی بزرگن تقر ...

عجب🥺مامانه من قبل عقد یروز زنگ زده بود به مادرشوهرم که بگه ما آبرو داریم جلو فامیل ،حتما سرعقد هدیه سرویس طلا بدید به دخترم😐شانس اوردم که اون لحظه مادرشوهرم نبود دخترش جواب داده بود قراربود ده دق بعد زنگ بزنه که من ازراه رسیدمو نزاشتم.گفتم مگه خوشبختیه من به کادوی اوناس که تازه تو بهشون بگی بگیرن اونم

منوهمسرمو نی نیمون
مامانه من بخدا پیرم کرده.تا تو خونه بودم یجور چندوقت یبار اذیتم میکرد.جداشدم سری قبلی،تا چندوقت به ر ...

اولا خیلی دلم تنگ میشد الان هم میشه ..اما بخاطر آرامش خودم مجبورم ...مامان من حتی تلفنی هم باهاش حرف بزنی یهو قاطی می‌کنه یه چیزی میگه دلت می‌شکنه...تا خونش بودم می‌گفت تو ازدواج کنی بری ما راحت میشیم از شرت...کلا مادر خوبی نبود تا خواستگار میومد انقد مهربونم میشد بعد تو دلم میگفتم پس بلدی مادری کردنو نمیخوای مادری کنی😔سر جهاز عروسی تو همه چی اذیتم کرد ...من اسفند عروسیم بود پولی ک برای جهاز بود می‌گفت گذاشتیم بانک یکساله🥲😐یا مثلا میگفتم پول خرید داماد بده می‌گفت تو میخوای ما سختی بکشیم و عذاب وجدان میداد ماشاالله وضع مالی خوبی هم دارنا ولی جونم کشید ...

عین مامان منه...هرچقدر بگی بقیه تا تو شرایط ما نباشن درک نمیکنن عزیزم 

بعضی اوقات برا شانس خودم تو این مورد خیلی گریه میکنم🙂💔

هیچوقت شبیه مادرا نبود بخدا

منوهمسرمو نی نیمون
اولا خیلی دلم تنگ میشد الان هم میشه ..اما بخاطر آرامش خودم مجبورم ...مامان من حتی تلفنی هم باهاش حرف ...

من چون ازدواج دومم بود و همه بلاهایی که سری قبل سرم اومد هم بیشترش مقصرش خودش بود انقد سرجشن و ازدواج دومم گریم انداخت.مثلا شوهرم دوست داشت جشن بگیره مامانم هی بم میگفت انتظار جشن نداشته باشی ماییم و صدتومن پول که تو بانک داریم بجز تو دوتا بچه دیگه هم داریم وضع مالی خوبی هم دارنا.مدام میگفت بابا بم گفت جشن نمیگیریم یبار براش گرفتیم من دوتا بچه دیگه هم دارم،اخرش فهمیدم خودش از زبون بابام میگفت🙂برا خریدای داماد خودم طلاهامو فروختم براش حلقه و ساعت و کت و شلوار خریدم،حتی ازم نپرسیدن پول لازم نداری بهت بدیم🙂سر جهیزیه بیشترشو خودم خریدم بعد خالم ازش پرسید شما خریدین یا خودش،برگشت گفت ما خریدیم چندتا خرده ریزشو خودش خرید😔

منوهمسرمو نی نیمون
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792