قدیمی های سایت داستان زندگی منو‌کم و بیش شاید بدونن
بصورت خلاصه میگم برای جدیدا :من و یه اقایی چندسال دوست بودیم و ماجراهای زیادی رو باهم تجربه کردیم بعد یه مشکلاتی پیش اومد وبا وجود عشقم به اون اقا من عقد کس دیگه شدم و سه ماه بعد عقدم عشق سابقم خودکشی میکنه و....
همسرم بعدا تو‌جریان اتفاقات قرار گرفت و........
سخت بود ولی خلاصه اون روزا گذشت الان نزدیک به ده سال از مرگ ایشون میگذره....
الان همسر من با یه اکیپی دوسته پسرای خوبین باهم گاهی میرن بیرون تو‌این بیرون رفتنا اونا دوست دیگشونم میارن و با شوهرم اشنا میشه تو گوشی شوهرم عکسا رو می دیدم که دیدم این دوست دیگه که با دوستای همسرم صمیمی هم هست دوست عشق سابقمه و تقریبا میدونه جریان خودکشی عشقمو اتفاقاتی که افتاد و حالا نگرانم با دیدن شوهرم بخواد به بقیه بگه که همسر همین بوده که با رضا(عشق سابقم) دوست بوده اخه اونا هم رضا رو می شناختن ....نمیدونم متوجه شدین چی گفتم
خب
آره اگه دعواتون بشه احیانا و تو چیزی از شوهرت بگی جایی و بدگویی کنی اونم میگه
بیچاره پسره
چه چیزی رو دقیقا تجربه کردید
روحش شاد
خدا آبروی تمام بنده هاش رو حفظ کنه. الهی آمین. اگه با مرام باشه بعید میدونم بگه
مگه قبلا شوهرتو دیده و میشناسه؟ اگر آره پس شوهرتم باید دیده باشتش قبلا و شناخته باشه
بعد اون بخاطر شما خودکشی کرد هم آخرت و هم این دنیاشو خراب کرده بعد شما خیلی ریلکس داری زندگی میکنی ده سال بعد نگران زندگیتو ک خراب نشه ، واقعااااا ک با جون یه جون بازی کردی تمام خدامیدونه کجا خون این جون زمین گیرت میکنه
وقتی از چیزی خبر نداری زود قضاوت نکن...چطور با چند خط فهمیدی من ریلکس ب زندکی ادامه دادم ...من کم سختی نکشیدم عزیزم فقط کافیه اسممو سرچ کنی تو سایت تا تاپیکهاش بیاد من سالها پیش داستانمو گفتم ماجراش پیچیده اس ...ولی اون روزا گذشتن و‌زندگی من عوض شده من الان یه مادرم دیگه و مسئول زندگی خودم تنها نیستم
