خواب دیدم یه خونه پپپپر نور بود همه جا سفید نورانی بود ، یه خونه چوبی بود طبقه دومش چوشه اتاق به تخت بود مامانم روش خوابیده بود ، من کنار تخت وایساده بودم ، یه زن وحشتناک تقریبا مث راهبه ها ، به چشمای سفید وحشتناک با چادر مشکی با قد بلند ، روی هوا معلقه و اروم حرکت میکنه ، اما به سمت من نمیومد ، به سمت گوشه دیگه اتاق حرکت میکرد ، و سه چیز رو دوبار تکرار کرد .
یا میمونه ، یا فراموش میشه ، یا کشته میشه
نمیدونم درباره بابام بود یا مامانم . خودم حدس میزنم بابام . یه حسی بهم میگه .