خونه پدرم که بودم مجرد بودم خونه رو دائم تمیز میکردم همش در حال مرتب کردن بودم مامانم میگفت تروخدا بس کن خونه ام پوسیده شد، ولی الان کااااملا برعکس شدم یه دختر تنبل که فقط غذا میزارم همین، همه کارام تا آخرین لحظه می‌مونه لباسا رو تخت ظرف ها تو آبچکون پر پذیرایی جارو واجب اصلا یه وضعیه
منم مجردیام خیلی کار میکردم تو خونه با اینکه سرکار هم میرفتم ولی بازم ظرف شستن و جاروکشیدن به عهده من بود اما آشپزی به هیچ وجه حتی بلد نبودم یه پیاز تفت بدم اما الان تو این یه سال همه چی یاد گرفتم بپزم مامانم بهم میگه خونه پدری سمت گاز نمیرفتی الان خونه شوهر آشپز شدی،ولی بازم بعضی وقتا واقعا بی حوصله میشم اونم وقتایی که ذهنم درگیر باشه نمیتونم کار کنم
من خیلی کارامو کند انجام میدم بعد ازدواج ، مثلا یهو صبح تا خود ظهر مشغول غذا گذاشتن میشم و این وقتمو میگیره، شوهرمم وقتی میاد میخوابه منم نمیتونم دیگه سر و صدا کنم و ظرف بشورم اینه که کارای صبح و ظهر تا شب برام می‌مونه
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
2 دقیقه پیش
2 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
