قبل از ازدواج خانواده شوهرم رو میشناختم
مادرش و خواهرش... از هیچ کدوم خوشم نمیومد واقعا
مادرش یه زن حراف که عاشق بچه های خودشه فقط، با دیدگاهی به شدت متفاوت با من
خواهرش همسن خودمه. الان ازدواج کرده، ولی قبل ازدواج کسایی که میشناختنش جرات نداشتن بزارن نزدیک شوهرشون بشه. یه مدت زیر پای شوهرخاله اش نشسته بود و بهش پیام میداد، یه مدت نخ میداد یکی دیگه. همین الانش حرف که میزنه از شدت عشوه تو صداش حالت تهوع میگیرم
مادرش هم میمیره برای این دختر دسته گلش!
من ولی، سرم تو درس بود و همه سرگرمی ام کتاب خوندن بود. یه دنیای کاملا متفاوت با اینا...