2777
2789

یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون در گیر دردهای بدنی یا ناهنجاری هستید تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

باشه🦦💔

نی نی یار جانم ،دوستان نینی سایتی بیاین باهم دوست باشیم😪دیگه خطی برای ورود به نینی سایت ندارم اینم مال دروهمسایس 🦦بسه دیگه😪کاربری از سال ۹۶ اما مادام التعلیق....     همدرد وضع موجود😔 بنام خداوند رنگین کمان.....

🙁🙁 

ارامش ان است که درهرگام بدانی دست تو دردست خداست ❤😊  ... یادمون نره قرار همو زیر پستها ضایع کنیم        برای حاجت دل همه بگیم یاعلی  محترم جانی که پیام منو جوری ریپلای میکنی که بعدش متوجه میشی نه این مثل من ... نیست ،این تاپیک مخصوص شماست ، خوش باش 😁 بیا اینجا

چن سالته 


22 سالمه اما بر خلاف سن کمم خیلی ناراحتی و مشکلات داشتم و تو زندگیم فهمیدم اگه تو هر کاری اول خدارو در نظر بگیریم و اونو یادمون باشه حتی اگه پایان خوبیم نداشته باشه، آرامش خاطر داریم، تویی ک امضامو میخونی از خدا میخوام ب مراد دلت برسی واسه منم دعا کن💜


اوایل رابطه اشون پررر بود از نامه های عاشقانه بابام که برای مامانم میفرستاد . مامانم هیییچ وقت فکر نمیکرد سرنوشت خودش و بچه هاش اینطوری بشه


کابوس بیست و پنج ساله ما



کاش هیچوقت باهم ازدواج نمیکردن . مامانو بابامو میگم . مامانم میگفت از همون اول بد بین بود و خوانوادش طردش کردن و خونه جدا داشت . اما من فکر میکردم مشکلش کمبود محبته . پس من میتونم جبران کنم


این وسط چههه زندگی هایی که پر از آشوب و تنش شد . مادر بزرگم از غصه مریض و شد و فوت کرد موهای دایی هام سفید شد و در اخر مامانم ....

لایک

از خانه قدم به دنیای بیرون بگذارید در حالی که زنانگی تان پشت در جامانده است، تا انسانی در جمع حضور یافته باشد و اندیشه و گفتار و رفتار او مورد توجه و احترام قرار بگیرد نه جلوه‌های زیبای جسم و زنانگی‌اش.(امام موسی صدر)                                                                            


من دختر بزرگ یه خانواده پر تنش ام .


دختری که از روزی چشمشو باز کرد شاهد کتک خوردن و لگد زدن بابای  مریضش تو سر و صورت مامانش( تنها عشقش بود ) و حتی قشنگ به یاد دارم که با دست های کوچک و بی جونم شاید سه سال داشتم ولی میرفتم و بابامو میزدم که مامانمو نزنه اما فایده نداشت .

من دختر یه ادم مریض  روحی ( بدبینی ،پرخاشگر ، توهم توطئه و هزار کوفت و زهر مار دیگه ) درصورتی که این شخص از بیرون و در برخورد کم اصلا بهش نمیخوره مریض بلشه وخییلی زبون داره و البته اعتماد به نفس


خلاصه به خاطر کتک خوردن ها و تهمت های بابام ما شاااهد اتفاقات تلخ زیادی بودیم . و مامانم هربار تا پای طلاق میرفت بابام با زبونش اجازه نمیداد و تهدید میکرد که بچه هارو ازت میگیرم میکشمت و.... و مامانم از ترس ابروش و به خاطر زخم زبون زن داداش هاش که ما مخارج خودمونم به سختی اداره میکنیم و... برمیگشت . و حتی یه بار به مدت سه سال قهر کرد و فقط یه امضا تا طلاق موند کاااااااااش طلاق میگرفت اما اشتباه محض کرد و باز با چشم گریون گفت باهاش زندگی میکنم اما باید درمان بشه . همه فامیل پدریم قول دادن که درمانش میکنن


اما وقتی مامانم برگشت خبری ازشون نبود و ما زندانی بودیم در خانه و مدام با تهمت و توهم و کتک و .. دست و پنجه نرم میکردیم .

مامانم بار ها کتک خورد و دیگه فکر میکرد دنیا همینه نمیشه تغییرش بده و توی خودش میریخت و بار ها دنده هاش شکست و سرش و ابروش و حتی چاقو‌کرد توی لبش و دستش بار ها شکست و میله گذاشت توی دستش و منم از بابام  روز به روز متنفر تر میشدم


بار ها تنمون با شلنگ کبود میشد به جرم کار های نکرده کتک میخوردیم میگفت امشب شب اخر مامانته با چاقو‌م میزاشت دنبالش پناه میبردیم به اتاق در اتاقو اتیش میزد  . مثلا میگفت فلانی از کوچه رد شد حتما با شماااا......بله 😭 لعنت بهش


مامان بیچارم یه خانوم خیلی مهربون و با ایمان بود . حوزه علمیه درس میخوند و این کارهای بابامو میریخت تو خودش میگفت ارامش از بقیه گرفتم باباتم نمیزاره طلاق بگیرم شمارو ازم میگیره  ولی اشتباه میکرد . خدایاااااا کاش هیچوقت این اشتباهو نمیکرد


خلاصه بابام از بس مشکوک بود بهش دوربین مداربسته گذاشت و خودش سرکار نمیرفت و مامانمو مجبور میکرد یه سری چیز درست کنه بره بفروشه و مامانم خییلی کار میکرد و به شدت تمیز و وسواسی بود و دستپختش توی فامیل معروف بود . همه میگفتن بهترین زن فامیل زن بدترین مرد فامیل شد

اما وقتی مامانم برگشت خبری ازشون نبود و ما زندانی بودیم در خانه و مدام با تهمت و توهم و کتک و .. دست ...

عزیزم چقدر مامانت سختی کشبدند

از خانه قدم به دنیای بیرون بگذارید در حالی که زنانگی تان پشت در جامانده است، تا انسانی در جمع حضور یافته باشد و اندیشه و گفتار و رفتار او مورد توجه و احترام قرار بگیرد نه جلوه‌های زیبای جسم و زنانگی‌اش.(امام موسی صدر)                                                                            
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز