سلام دوستان یکم شاید زیاد باشه لطفا بخونید از قبل تایپ کردم
حقیقتش من بعد سه سال با دوست دختر داداشم طی سفری آشنا شدم ده سال از برادرم کوچیکتر هستن ..شاغل بوده بعد دوستی با برادرم شغلشو به درخواست برادرم رها کرده دوتا ماشین رو فروخته خونه خودشو اجاره داده و صیغه برادرم شدن و با برادرم زندگی میکنند.. حالا بعد گذشت سه سال از برادرم خواسته تکلیفشو روشن کنه و ازدواج کنند برادرم گفته بیا تا آخر عمر صیغه بشیم حتی بچه هم بیار 😐
اما صیغه بمونیم ... برادرم تحصیل کرده است اما وقتی عصبانی بشه بد کتک میزنه دوبار تا حالا دوست دخترشو ب قصد کشت زده .. بعد کتکا تا دو هفته نمیذاشته بره خونه خواهرش که مبادا متوجه بشن داداشم کتکش زده .. دوستم پدر و مادرشو چندسال پیش از دست داده .خواهر و برادرا و فامیلاش همه از رابطه شون خبر دارن .من وقتی باهاش آشنا شدم مادرمو در جریان گذاشتم حتی مادرم گفت خب ازدواج کنند چون دختر خوبیه خدایی .ینی داداشم مخالفی نداره اما داره از دوستم سواستفاده میکنه .. دوستم چون ب داداشم علاقه داشت از شغلش گذشت ماشیناشو فروخت حتی به لباس پوشیدنش گیر میده .. خیلی قلدرانه رفتار میکنه زور میگه حرف باید حرف خودش باشه حتی یه بار توو شلوغیا بازار داداشم شروع کرد باهاش دعوا طفلی دوستم بخاطر من هیچی نمیگفت اما داداشم عین احمقا فقط صداشو میبرد بالاتر هی فحش میداد.. خلاصه که دوستم ب داداشم گفت ازدواج کنیم اگه نه که من میرم تنهات میذارم . داداشم دیده جدی میگه به دوستم گفته ب شرطی که بعد ازدواج با تو دوباره ازدواج میکنم اونم با دختر ۱۲ساله😑 حالا خوبه میمون خان همیشه میگفت زن مستقل و شاغل میخوام نمیدونم چرا این بنده خدارو سرکار نمیذاشت بره .. الان دوستم تصمیم گرفته جدی جدی ولش کنه بره خونه دومشو دوستم خریده قراره ماشینم بخره والا خودمم نمیدونم چرا پای داداشم مونده ..اما طفلی میگه میدونم یه ماه اول برم افسرده میشم ..من بهش گفتم افسردگی یه ماه بهتر از اینه تا آخر عمر پشیمون باشی.. آهان دوستم قبل داداشم عقد بوده که جدا شدن .. بعد جدایی هنوز اون آقا منتظر دوستمه که بهش برگرده برخلاف داداشم خیلی هوای دوستمو داشت ماشین زیرپاش انداخته بود فقط بخاطر یه ضربه روی پا ازش جدا شده😐
برادرت چرا مرد نیست
بگو اخع این چ کاریه
خو چی بگیم الان..
واقعا با برادرت حرف نزدی و ببخشید یه چک نخوابوندی زیر گوشش😐😐😐😐
منکه خواهرشم میگم برادرم لیاقت تورو نداره و باعث میشه پیشرفت نکنه دوستم .. بچه ها من خیلی چیزارو نگفتم مبادا شناخته بشم اما واقعا من دارم طرف حق رو میگیرم هیچ دشمنی با برادرم ندارم روزای خوش هم داشتن کنار هم که اونارو نگفتم اما خب چون دوستم کوتاه میومد سازش داشتن .. خیلی از دروغای داداشمو واسش رو کردم که راحت تر دل بکنه..امروز کلا جدا شده رفته خونه خودش دوستم .داداشم گفته میدونم برمیگردی . خیلی از خودراضی تشریف دارن داداشم .. من یکم از شرایط رو گفتم شما هم لطفا نظراتتونو بگید دوستم قراره تاپیک رو بخونه .. امروز بعد رفتن میگه نشستم گریه کردم بیشتر برای عمر رفتم و از خودگذشتگی های که واسه داداشم کرده.. میخوام یه جورایی این تاپیک یه تسکین واسه قلبش باشه لطفا مهربونتر نظراتتونو بگید هم بگید من اشتباه کردم که ی سری از دروغای برادرم براش رو کردم یا نه
ضربه روی پا یعنی چی؟
چون دختره همه جوره بهش سرویس داده و مثل برده در اختیارشه دیگه داداشت میخواد تلاش کنه چیو بدست بیاره
البته ازدواج اشتباهیم هست
داداشتو بیرین پیش روانشناسی،روانپزشکیحالت هاش عادی نیست😶😑
خاک تو سرش قدر اینطوری زنی ندونسته مردا احمقن بعدا میفهمن چ کاری کردن پشیمون میشه از کاراش
چقدر خوبه از اون خانواده هایی نیستید که طرف برادرشو میگیره.من میگم خانمه هم مقصره چراباید خودشو بدون ازدواج در اختیار یه اقا بزاره که مثلا ازدواج سفیده حالا یه هرچی...خیلی اشتباس.چیزی که راحت به دست بیاد راحتم از دست میره
