من یه روز که کسی خونمون نبود داشتم شماره میگرفتم زنگ بزنم خونه دوستم که پسر بود
داشتم حرف میزم یهو دیدم خواهر کوچیکم که خیلی شیطون بود پشت سرم از پشت شیشه داره نگاه میکنه
فهمید شماره کیو گرفتم آخه پسره همسایمون بود
ازون روز هر روز ازم باج میگرفت کیک و آبمیوه ی مدرسشو ازم میگرفت چیزی نگه آخرشم گفت😂😂😂😂😂😂
ولی دوستم الان شوهرمه و رابطش با همین خواهر کوچیکم و شوهرش انقد خوبه که نگو
بعضی وقتا یادش میاد تعریف میکنه برا شوهرم همه میخندن