یه نفر تعریف میکرد تو اتاق با نامزدش تنها بودن بعد پسره مجبور میشه چند دقیقه بره بیرون بعد دختره لباساشو درمیاره ک وقتی پسره اومد سورپرایز بشه بعد یهو مادرشوهروخواهر شوهرش میان تو اتاق...😆
تو اتاق بودیم خواهرشوهرم اومد در زد ما هم تازه عقد کرده بودیم فوری رفتم دم در دیدم هی خندش میگیره هی زمین و نگاه میکنه گفت چیزه هیچی اومدم بگم بیاید ناهار بهد که رفت دیدم دکمهی بالای مانتوم باز مونده و افتاده بیرون حیثیتم رفت 😂🤭بديش اینه بعد پونزده سال هنوز یادشه 😐
من یه چیز میگم باورتون نمیشه من وشوهری دوتاییمون بچه درس خون ومثبت بودیم اصلا از س ک س هیچی نمیفهمیدیم بعد من رفته بودم آرایشگاه برای یه مجلس شوهرم منو دید وسط جمع زنونه اومد لبام رو بوسید عمه م ومامانش بلند گفتن لباش نههههه حالا شوهرم تو ماشین آروم در گوشم گفت چرا نباید لباتو ببوسم منم گفتم نمیدونم شاید چون رژم خراب میشه
باز یه بار شوهرم اومد خونمون دم در یه پرده زده بودیم پای شوهرم رفت رو پرده از جاش در اومد افتاد زمین شوهرم بلند داد زد مامان پردتو کندم چندبار پشت سر هم کارد میزدی خون بابای خدابیامرزم در نمیومد