من قبلا ها خیلی دل درد داشتم
وحشتناک بود
تا پریود میشدم قبل شروع درد شیاف دیکلوفناک استفاده میکردم در حدی که از قبل همیشه به فکرش بودم و همیشه یه بسته تو خونمون بود
وقتی زایمان کردم دیگه دل دردادم تموم شد
الان یادش افتادم اعصابم خورد شد
تا چندین سال هر ماه.....
چون جمعه آزمون کانون داشتم خسته و کوفته اومدم خونه برداشته به من میگه باید بری همین الان سالن مطالعه منم گفتم نمی‌رم آنقدر اعصابمو خورد کرد می‌گفت من تا تو رو میرم سالن مطالعه خودم بیرون نمی‌رم آخر سر گفتم نمیخوام برام تصمیم بگیری خودم عقلم می‌کشه کی برم درس بخونم کی نرم کی چیکار کنم کی نکنم خانومم بهش برخورد اومد دستمو سیاه و کبود کرد الآنم باز میگه نمی‌زارم کلاس درسی و مشاوره و سالن مطالعه بره باید بیاد به پام بیوفته بگه غلط کردم دیگه خودتون قضاوت کن حق با کیه
وای نگو گل دختر
احتمالا حسابی کفرشو دراوردی که همچین کرده
یه عذرخواهی از ته دل کنی حله
باور کن مامانت خودش انقدر ناراحته که نگو حاضرم قسم بخورم مامانت از اینکه باهات بحث کرده یا دستتو فشار داده خیلی بیشتر از شما از دست خودش ناراحته
مطمعنم براش مهم نیست منو کم کتک نزده اولین بارش نیست که بگی ناراحت شده و دلیل دعوامونم گفتم بخاطر یه حرفم که تقصیر خودش بود اینکارو با من کرد از بس مظلوم بودم هر چی می‌گفت سکوت میکردم هیچی نمیگفتم بد عادت شده
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
2 دقیقه پیش
2 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
