امروز تو مدرسه پریود شدم و به حد مرگ دل دذدم آنقدر درد دارم که اصلا یه جا بند نمیشم همش پامو میگویم به تخت همش آه و ناله میکنم ولی حتی نیومد بهم بگه چت شده چرا انقد بیقراری ( باهاش قهر بودم اما حتی آدم وقتی قهرم باشه ببینه بوش انقد بی قرارم و حالش بده فراموش میکنه و حس مادریش فوران میکنه اما مامان من حتی نیومده بگه چته دلم به حال خودم میسوزه که چقدر مظلومم)
چون جمعه آزمون کانون داشتم خسته و کوفته اومدم خونه برداشته به من میگه باید بری همین الان سالن مطالعه ...
وای کتک خوب نیست مخالفم باهاش
زندگی گاهی دم کردن چای با آلبالوست یا چیدن چند میوه ازدرخت که تورا به ماندن پیوند میدهدزندگی همین لحظه ایست که من تورا نفس میکشم برایت چای میریزم و تمام اندوه جهان را درآن حل میکنم