بیایید از ضایع بازی های پیش همسایه هاتون بگید 😫😂

من ی بار جلو شهرک داشتم دنده عقب با ماشین میرفتم تو دل ماشین پسر همسایه مون ک از قضا باخواهراش صمیمی ام و خودشم بچه شیطونیه است خب خوشبختانه خودش فهمید و ترمز گرفت چون من اصلا نمی دیدمش ،هنوزم ک هنوزه ببینمش فرار میکنم از خجالت اون روز😁🫣

🤣🤣🤣🤣

ی بار با سینی اش اورده بودن من رفتم دم در با سینی همه رو گرفتم اوردم تو گفتم مرسی درو بستم🤣

قیافه همسایه پشت در🥴

بعد مامانم گف واای چرا همه رو گرفتییی چرا سینی رو اورددیییی برد بقیه رو پس داد🤣

حالا فاتحه خوندی براش🙂

دبیرستانی بودم. تاکسی سوار شدم.فهمیدم همسایه مون پشت نشسته .سعی کردم اصلا نبینمش.فقط برای اینکه کرایه شو حساب نکنم.😂بعد که رسیدیم سر کوچه پیاده شدم و تا خونه دویدم که باز نبینمش.خیلی ضایع بود کارم!!😂

یادمه راهنمایی بودم برا حرفه و فن نیاز ب دم باریک داشتم

رفتم از مستاجرمون بگیرم خیلی هم ادم های خوب و باشخصیتی بودن

بنده خدا داد دستم گفت قابل شما رو نداره منم نمیدونم چی شد از ذهنم پرید یهو گفتم خودتون قابل ندارین....

اصن نفهمیدم چجوری خودمو گم و گور کنم بی خداحفظی از خجالت فلنگو بستم

هوا ابری بارون بود خیلی خوب بود اون روز من با دوتا خواهر شوهرام میرفتیم در همسایه هارو میزدیم فرار میمردیم میرفتیم خونه😂😂

پسر ی همسایه اومد دم در گفت کیه صداش میومد ما پشت در 

حیاط بودیم دید کسی نیس باز رفت 

بار دوم زدیم اینارم اومد بیرون نگاه کرد ولی یواش پشت در وایساده بود

ما فک کردیم رفته میخواستیم باز درو بزنیم بازش کرد کلی فحشمون داد🤣🤣🤣🤣

بخدا داشتم میکردم خودش فهمید 🤣🤣🤣 خدا رحم کرد واقعا 

بعد ک اومدم جلو ماشینش وایستادم دیدم خودش و دوستش با چشای گرررد دارن منو نگاه میکنن و احتمالا فحش میدادن🤣🤣🤣

وای منم یبار نذری اش اوردن برامون بعد روی سینی گذاشته بودن اون موقع بچه بودم ۹ سالم بود بعد پسر همشایه اینو اورده بود و هر دو خجالتی بودیم سلامم بلد نبودیم بکنیم 

بعد من بجا اینکه کاسه اش رو بردارم سینی رو از دستش کشیدم اونم نمیگفت که کاسه رو بردار سینی رو ول کن 

حالا هی من سینی رو میکشیدم اونم از اونور میکشید

ما همسایمون فردای عروسی پسرش از میوه و شیرینی و تالارشون برامون آورد کلا داشت همشو پخش میکرد بعد برای ما آورد من نمیدونم چم بود خیلی شنگول بودم اونروز با ذوووووقققق گفتم واااییییی مرسییبییی بعد همسایمون اینطوری شد😮گفت ببخشید کم آوردم بخدا تموم شده بود😂😂😂😂یعنی آبروی کل خاندانو بردم😖😖

کیک. درست کردم پسرم  غر میزد میخواست  با قالب گذاشتم لبه پنجره خنک بشه    یهو دستم بهش خورد افتاد تو حیات خلوت آپارتمان رو ماشین شارژی پسر طبقه همکفی، صدای بمب داد 🤣🤣🤣🤣🤣 کاپوت ماشینه نابود شد 

برخوردت که مشکلی نداشت از نظر من😉