رفتیم خونه جاریم ..عید دیدنی ..2 ساعت فاصله داریم باهاشون بعد مادر شوهرم اینا خواستن همه برن خونه مادر حاریم عید دیدنی ..ما هم نهار اونجا دعوت بودیم ..منم چون هوا سرد بود بچه ام 3 ماهش بود گفتم نمیام ب شوهرم بعد مادر شوهرم جلو همه با. اخم ب شوهرم گفت ..پاشووو جند بارول کن هم نبود تا ما هم رفتیم الان فکرش رو میکنم اعصابم خرد میشه ..شوهرم گفت از تو مرسیدم گفتی بعدش بریم میگفتی نمیام ...من چرا اون لحظه خر شدم رفتم؟؟؟؟