نه خب قرار داد داشتیم، یبار یکی از بچه ها عموش رو میبینه و همراهش میره به منم خبر ندادن دست و پام میلرزید از ترس و اضطراب تا زنگزدم گفتم بچه نیست گفتن خانم با عموش اومده😑😑😑😑💔
غرض رنجیدن ما بود از دنیا... حاصل شد.......خدایااز سقف اتاقم یاد تو میچکد باران بند بیاید از این خانه می روم🌻
سختیش اینه صب باید زود بیدار بشی از کله سحر بزنی بیرون. مسئولیتش زیاده باید خیلی حواست به سلامت بچه ها باشه. به اعصابتم باید مسلط باشی چون کار با بچه ها ممکنه اذیت کنه