2777
2789

خواهرتون؟

خواهرم چندین دفه خونه من اومده،حدود چهل روز پیش یهو گفتم بذار شام برم خونشون خیلی وقته نرفتم،از بعداظهر زنگ زدم،گفتم اگه خونه آیی من و شوهرم شام بیایم اونجا،اولش گفت باشه بعد شوهرش کلا خودش رو شوخ طبع جا زده،از اونور گفت نه ،بگو ی شب دیگه بیان من با دوستامم امشب،هر هفته با دوستاشه،راستش من یکم بهم برخورد،چون اصلا اولین بارم بود زنگ زدم،گفت فردا شب بیاین گفتم دیگه نوبت دکتر دارم فلان شهر بریم یک هفته میمونیم،خلاصه رفتیم و اومدیم هی می‌گفت پسرم درس داره پنجشنبه جمعه میگم بهتون،اینم ک بخاید بگید شرایط مالی شاید ندارن همش مهمون دارن و رفت و آمد میکنن،خلاصه از اون موقع 

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

من بدون دعوت خونه هیچ بنی بشری نمیرم 

از اونایی که تاپیک میزنن و نظر مخالف خودشونو قبول ندارن انقدر بدم میاد😒یا اونا که نظر مخالفتو بشنون جنگ راه میندازن تو کامنتا

چهل روزه گذشته،من امروز داشتم با ی نفر صحبت میکردم تلفنی،امینه طرف،دیشب شب نشینی خونه خواهرم بودن ،بهم گفت چرا تو نیومدی،بهش گفتم از دست خواهرم ناراحتم و اینا،حالا خواهرم امشب زنگ زده فردا شب بیاین

عجب ! حرفی ندارم براگفتن فقط میتونم بگم من جات بودم زنگم میزد سرسنگین بودمو اگه میخواست بیاد خونم منم بهانه نیاوردم اگه هم دعوتم میکرد رد میکرد به هربهانه ای

لطفا لایک نکنید🙋‍♀️
چهل روزه گذشته،من امروز داشتم با ی نفر صحبت میکردم تلفنی،امینه طرف،دیشب شب نشینی خونه خواهرم بودن ،ب ...

من باشم نمیرم ۴۰روزه وقت نکرده حتی وقتی دیشب اون آشناتونو دعوت کرده یادت نیفتاده . 

شایدم اون آشناتون تماس گرفته خواهرت یادش اومده تماس بگیره برا فرداشب دعوتتون کنه

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز