کسی بوده خونه مادرشوهرش جا برای زندگی باشه ولی نره... یعنی طبقه جدا تو ساختمان مادرشوهرش باشه ولی خودش نخواد بره اونجا و بره اجاره زندگی کنه... مستقل بودن رو ترجیح بده؟ به نظرتون درسته اینکار؟
*** زندگی قانون باورها و لیاقت هاست، باور کن لایق بهترین هایی***
چهل سال بعدجلوی آینه موهایم را شانه کنم..👵روسری آبی ام را بپوشم وآرام آرام بروم توی آشپزخانه..نگاهت کنم و بگویم :دیدی گفتم میان ..لبخند بزنی☺بگویی : چقدر قشنگ شدی😍یاد وقت هایی بیفتم که جوان بودم.👩ناراحت شوم که پیر شده ام 👵..زشت شده ام ..و تو باز بگویی با موهای سفید بیشتر دوستت دارم👵و من مثل هفده سالگی هایم ذوق کنم😍سر بزنم به قیمه ای که برای بچه هایمان پخته ام ..🍲بعد تو از نوه ی آخرمان بگویی.بگویی این فسقلی عجیب شبیه تو شده..من برایت چای بریزم.☕بچه هایمان بیایند.مدام بگویم :قند نخور آقا.چایی داغ نخور .. بذار سرد شه..تو لبخند بزنی☺من مثل چهل سال پیش شوم و جلوی بچه هایمان سرم را روی شانه ات بگذارم ..💑نوه هایمان را بغل کنیم .👶دخترهایمان سالاد درست کنند و غذا بیاورند ..پسرها سفره بیاورند و بشقاب بچینند..پسر اولمان بگوید :هیچی دستپخت تو نمی شه مامان..عروسمان خودش را برایش لوس کند و بگوید:پس دستپخت من چی ؟!پسرمان نازش را بکشد😍ما از حال خوششان ذوق کنیم ..زیر گوشت بگویم : مرد زندگی بودن را از خودت یاد گرفته.❤باز هم نگاه های مهربانت.👀و باز هم درد زانوهایم یادم برود ..بچه ها بروند خانه هایشان ..ومن از خوشحالی ده بار بمیرم که چهل سال است تو را دارم❤عاشق شادمهرم ب امید روزی ک برم کنسرتش 😍🥰فندوق جانم به زندگیمون خوش اومدی ۱۴۰۲/۱/۱۹ فهمیدم باردارم 😍 دخترم ،دلوینم منو بابات عاشقتیم❤️دخترم 1402/9/2 بدنیا اومد و اونروز برام قشنگترین روز عمرم شد
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
من با مادر شوهرم یه جا تو یه خونه ۷۵ متری دوسال پیش، زندگی کردم رک بگم پشیمونم خیلی هم پشیمونم روزهای خوبم رو به قهر ودعوا با همسر بیچارم بخاطر اون گذروندم
بستگی به خانواده شوهر داره اگه کاری نداشته باشن وقت بی وقت حالیشون باشه میره ادم اما اگه مثل خانواده ی شوهر من باشه یه کوچه فاصله داشتیم تا ابلیموی خونه اشم میومد از من میگرفت وقت بی وقتم حالیش نبود دوازده شبم میومد خونه امون مادرش
نه ،هرچقدرم خوب باشن استقلال نخواهی داشت...ناخودآگاه درگیر مسائل هم میشین و ...
فرقی نمی کند آغازِ هفته باشد یا پایانش …صبح باشد یا شب … بذرِ امید ؛نه وقت می شناسد ،نه موقعیت …هر وقت بکاری ؛شبیهِ لوبیایِ سحر آمیز ،با اولین طلوعِ آفتابِ خواستن ؛جوانه می زند …و تا آسمانِ موفقیت و توانستن ،اوج می گیرد …هرگز نا امید نباش … !!!نا امیدی ، تیشه ی بی رحمی ست ؛به جانِ ریشه ی شعور و خوشبختی ات …پس تا دیر نشده ،بذرِ جادوییِ امیدت را بکار ،و معجزه هایت را درو کن … !