مادربزرگم وعمه هام شک کرده بودن ب عموم گفتن ازش فاصله بگیر
ولی عموم خیلی حیله گربود میرف حرفارو بهش میرسوند
یه با معرفت منو لایک کنه
بعد اون میومد غوغا ب پامیکرد پش سرمن این حرفاروگفید وفلان وبهمان اولش خیلی تعجب میکردیم ک ازکجا میدونس بااینکه بین خودمون بود
بعدنا فهمیدیم ک ازعمد حرفاروبهش میرسوند تا ول کنن این موضوع راستش منم ب مامان بزرگم وعمهام میگفتم بابا ولش کنید شر میشه
خب
باورهم نمیکردمت تااینکه باچشم خودم دیدمشون ولی اصن چیزی نگفتم حتی ب مامان بزرگم وعمهام چون عموم خیلی ازادی بهش داده وطرف زنشه وباور نمیکنه حتی یبارم گف چ اشکال داره
خب.
باهم بودن رابطه واینا کامل داشتن
بدبخت زن عموم خیلی صاف وساده بوداصن نفهمید دلم بحالش میسوزه الان خیلی زندگی بدی دارن
عموتون گفت چه اشکالی داره؟؟
عموجان اصالتا مال ترکیه هستن؟
تقریبا چن ساله همش جنگ ودعوا بود توخونه درمورد همی موضوع تااینکه بلاخره عموم توبه کرد واومد ب پای مامان بزرگم افتاد وبهشون گف حق باهاتونه من اشتباه کردم
