با شوهرم بحثم شد شوهرم مامانمو بدون هیچ حرف و دلیلی از خونم بیرون کرد بعد عمه شوهرم اومد خونمون خیلی دخالت کنه ده بار اشکمو در آورده منم بیرونش کردم با شوهرم بحثم شده اینم این وسط شده اتیش بیار میگه داداشم خودشو بدبخت کرد با این عروس آوردنش.خیلی بد بحثمون شد وسایلمو جمع کردم بدون بچم برم خونه مامانم نذاشتن. شوهرم بچمو نمیداد ببرم.الانم حرکت کرد بره سرکار کارش دور از محل زندگیمونه.حالا هم سبک شدم هم خوشحالم که واسه اولین بار کوتاه نیومدم هم ناراحتم بنظرتون چکار کنم
سرچی بحثون شد عزیزم
لابد مامانتم از اونایی که خیلی بهتون محبت میکنه
خوب زهره چشم گرفتی
سعی. کنید دعوا بین خودتون حل کنید دیگران مطلع نشن بهتره
آفرین خودتو وابسطه نشون نده
اگه همین اول کوتاه نیای تمومه شوهره منم یه بار بچه ام ۲ ماهش بود دعوا کردیم نداد ببرم زنگ زدم ۱۱۰ اومد گفت بچه شیرخواره بده ببرتش حق نداری بچه رو ندی دیگه این شد که روش کم شد
دلم واس مادرت سوخت که بیرونش کرد واقعا چطور روشون میشه
دعوای شما الان طبیعیه. شرایط زندگی تون تغییر کرده هورمونهای شما بهم ریخته و خیلی چیزای دیگه
ولی سعی کتید کسی زو دخالت تدید تو زندگی تون. مشکلات تون رو خودتون حل کنید
الان اولشه ترس داره دوبار دیگه تهدیدش کنی برای تگه داشتن بچه هم راهکار پیدا میکنه.
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
