از اول ازدواج هرچی دوست‌داشتم و ازم گرفت یه ماشین داشت هرچند داغون بود ولی خب کار راه مینداخت و خیلی دوسش داشتم هرچی التماسش کردم نفروش رفت فروخت... طلاهایی که پدر و مادرم برام خریده بودن یادگار بچگیم بود با هزار ترفند ازم گرفت فروخت شغلش و دوست‌داشتم و از کارش انصراف داد و الان بیکاره یه خونه داشتیم که مستاجر بودیم و خیلییی آرامش داشتم تو اون خونه منو با هزار دروغ دستمو گرفت آورد خونه باباش زندگی کنیم... یه ذره پس انداز داشتیم خرج رفیقاش کرد و به قول خودش کمکشون کرده ... 🤦♀️😏حالا من موندم این زندگی که هرچی دوست دوست‌داشتم و ازم گرفت هیچوقت نظر من براش مهم نبوده 🥺😢الانم بیکاره صب تاشب تو خونه خرجیمون هم خانواده اش میدن دیشب بهش گفتم میخوام برم سرکار با این وضع پیش بریم چندوقت دیگه باید گرسنگی بکشم
خودشم دوس داري ؟🤭
من هیچ وقت از علایقم نمیگذرم
زندگیمو ازم گرفت
شدم یه مرده متحرک
اون ازت نگرفت خودت کوتاه اومدی و سادگی کردی در مورد طلاهات
وای میفهمم چی‌میگی، فکر نکنم درست بشه .
ببین اگه باباش‌وضعش خوبه و نمیتونی جدا بشی صبر کن و خودت برو سرکار ، یه ارثی چیزی بهش میرسه
شوھرت چقدر رفتاراش خامہ ۔یہ فکر اساسی بکن مرد بیکار بہ چہ درد میخورہ
قدم اول باید از خانوادش جدا بشین وگرنه هیچوقت درست نمیشه
دیگه خودشم بگو ازت بگیره راحت شی
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
20 ثانیه پیش
20 ثانیه پیش
21 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
