اما همه چیز رو پنهان کنی و بریزی توی خودت. دو روز تموم بدون این که دلیل منطقی براش پیدا کنی درد بکشی و درد بکشی و بازم با قیافه پوکرت به کارهای معمولیت ادامه بدی. بلرزی... هیچی نخوری ولی بالا بیاری... بیشتر از همیشه به نور و صدا و لمس حساس بشی... از همیشه ساکتتر بشی و آسپرگرت مثل یه شبح روت سایه بندازه و مدام گوشزدت کنه که اصالت تو دختر نیست... خداوندا... مغز اشتباهی روح اشتباهی توی بدن اشتباهی؟! چرا آخه... میشه این آخریش باشه... میشه به اون دیواره لعنتی به درد نخور بگی رشد نکنه؟! میشه گیرندههای استروژن پروژسترون رحم رو با استفاده از یه خودایمنی خاص و نایاب از بین ببری طوری که مال استخونام سالم باشن...؟! یا نه، میشه فردا یه پسر بدون اندروفوبیا بیدار شم طوری که حتی دختر بودنم رو خودمم یادم نیاد؟! خسته شدم از این بدن اشتباهی خدایا بسه دیگه... بسمه دیگه...