2777
2789
چرا صداوسیما کن را پوشش نداد؟ آیدین سیارسریع ضمیمه طنز روزنامه قانون / بی قانون شاید فکر کنید موفقیت فیلم اصغر فرهادی در کن بخش زیادی از مردم هنردوست کشور را خوشحال کرد اما شما باز هم دچار یک اشتباه تاریخی شدید. شما تهران رو نگاه نکنین، تو شهرستان ها هنوز احمدی نژاد داره رای میاره و مردم این موفقیت های به ظاهر ملی رو با یک سانتر بلند به جناح چپ خود ارسال می کنن. سندش هم رسانه ی ملی ما. مگه رسانه ملی بازتاب خواسته های مردم نیست؟ (چی؟ شک دارین؟ علی! تردید ایشون رو برطرف کن) خب اگه هست چرا پوشش این مراسم در حد پوشش کیم کارداشیان اندک بود. چون رسانه ملی بر اساس خواست مردم عمل می کنه. خیل عظیمی از مردم تماس گرفته بودن و گفته بودن ما کن نمی خوایم! فقط محسن رضایی رو بیارین تو برنامه پایش. تو رو خدا. برای همین شبکه یک که می خواست مراسم کن رو پوشش بده محسن رضایی رو به برنامه پایش دعوت کرد. شبکه یک که دید اوضاع اینجوریه به شبکه دو گفت شبکه دو! من پایشم رو گازه. دستم بنده. بی زحمت این کن رو تو پخش کن. شبکه دو دستش رو گذاشت رو سینه اش و گفت: پایش می کنم. این حرفا چیه؟ چشم مایی! همین که رفت کن رو پخش کنه دید مردم هجوم آوردن که آقا ما درخواست داریم. شبکه دو گفت چی میخواین مردم عزیز کشورم؟ مردم گفتن: برای ما سوال شده که آرایشگاه های زیردریایی برای میک آپ عروس دریایی چقدر می گیرن. میخوایم بدونیم ما اگه اونجا سالن بزنیم می گیره یا نه. شبکه دو گفت الان از دست من چه کمکی بر میاد؟ مردم گفتن یه مستند در این مورد پخش کن. شبکه دو گفت ولی امشب مراسم کن برگزار میشه ... افتخارآفرینان کشورمون ... مردم گفتن: همچین میگه کن انگار جشنواره مردمی فیلم عماره. تو مستندت رو پخش کن! شبکه دو هم به خواست مردم احترام گذاشت و مستند عروس دریایی پخش کرد و به شبکه سه گفت شبکه سه! من امشب عروس دارم نمی رسم کن رو پخش کنم، تو پخش کن. شبکه سه گفت: من نمی تونم. مردم میخوان فینال جام حذفی اسپانیا رو ببینن. اگه جاش کن رو پخش کنم مردم اینجا رو با خاک یکسان می کنن. این شد که پیمان یوسفی یک بار در اون شلوغی جایزه اصغرفرهادی هکذا شهاب حسینی رو به مردم عزیز کشور تبریک گفت ولی مردم عزیز کشور بطور خشم آلود زنگ زدن به شبکه سه گفتن چرا گزارشگر راجع به مسائل نامربوط حرف می زنه. برای همین شبکه سه هم ترسید و خواست به شبکه چهار بگه که مراسم رو پخش کنه ولی دید شبکه چهار داره با سیزده نفر مخاطب خاص تو کل کشور برنامه برنامه اخترشناسی پخش می کنه ... شبکه چهار یه غلتی زد و خواب آلود گفت: چیه داداش کاری داشتی؟ شبکه سه دید چهار قشنگ خوابیده دلش نیومد چیزی بگه، گفت: هیچی! دنبال جورابام می گشتم پیدا کردم. برای همین رفت به شبکه خبر گفت شبکه خبر زشته! داره آبروریزی میشه. لااقل تو کن رو پخش کن. شبکه خبر هم گفت: داداش متوجهم ولی تا بحران سوریه به طور کامل حل نشه من فقط می تونم زیرنویس برم. این شد که شبکه خبر زیرنویس رفت و مردم هم کلی زنگ زدن و اعتراض کردن که ما مسخره شما نیستیم که به جای پوشش سفر نخست وزیر هند به کشور زیرنویس جشنواره کن میرین. پس می بینید که صداوسیما هم تحت فشار مردمه و نمی تونه اونطور که بخش کوچکی از مردم میخوان عمل کنه. یک بار دیگر فهمیدیم که نباید در زندگی زود قضاوت کنیم.

بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش!
پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم می‌خوای شروع کن.

لانچوکای آقای عبدا…پور! مهرداد نعیمی در دوران راهنمایی معلمی داشتیم به نام آقای عبدا…‌پور که سه درس تاریخ، جغرافی و تعلیمات اجتماعی را به ما درس می‌داد! معمولا بچه‌ها این سه درس را جوری می‌خواندند که قربانیِ شلنگِ بزرگش نشوند! تا اینکه یک‌بار والدین یکی از بچه‌ها نسبت به رفتارِ خشونت‌آمیزش شکایت کردند و روز بعدش آقای عبدا…پور بدونِ شلنگ وارد کلاس شد. حس اولین برده‌هایی را داشتیم که از سلطه‌ی اربابِ سفیدپوست‌شان خلاص شده بودند. از قضا همان اولِ کلاس، بصورت رندوم قرعه به نامِ من افتاد تا سوال‌های ناجورش را بپرسد. با اعتماد بنفس رفتم جلوی تخته‌سیاه ایستادم. آقای عبدا…‌پور پرسید: «توی یزد یه درخت ۴۵۰۰ ساله هست که پیرترین موجود زنده‌ی کل دنیاس. بیست سال پیش یه عده رفتن پای درخت اسید ریختن که خشک بشه! ولی یک گروه فرانسوی اومدن با اقداماتی، تونستن درخت رو زنده نگه دارن. اقداماتشون چی بود؟» شوکه شده بودم. هیچ‌کدام از این کلمات را کلا تا آن‌موقع نشنیده بودم. درخت ۴۵۰۰ساله چیه دیگه؟ چرا اسید پاشیدن؟ اصلا یک لحظه کلا یادم رفت که الان کلاس تاریخ داریم یا جغرافی یا تعلیمات اجتماعی؟ نگاهی به بچه‌ها کردم بلکه یکی تقلب برساند، اما بقیه هم در شوک به سر می‌بردند و الکی کتاب‌ها را ورق می‌زدند! یکی از تهِ کلاس با حرکات دست بهم گفت: «خاک بر سرت شد!» عبدا..پور داشت نزدیک و نزدیک‌تر می‌شد. گفتم: «آقااا خاااک…» عبدا…پور: «خاک؟» گفتم: «خاک‌شو عوض کردن؟» عبدا…پور: «خُب این یه موردش. ۹ مورد بعدی چی بود؟» ۹ مورد؟ وات ده فااز… بقیه رو از کجا پیدا کنم؟ بامزه‌بازی‌طور گفتم: «بهش شوک دادن؟» عبدا…پور دستش را گذاشت روی شانه‌ام و گفت: «پس بلد نیستی؟» گفتم: «میشه بگید الان زنگِ کدوم کلاسه؟» همه خندیدند. عبدا…پور یقه‌ام را گرفت و بلندم کرد. پاهایم سی سانتی از موزاییک بالاتر رفته بودند. کمی به هوا پرتاب کرد و بعد مُشتی به شکمم زد. جوری پهنِ زمین شدم که همه خندیدند! کلا از همان‌موقع‌ها از خُل و چِل‌بازی خوشم می‌آمد. بلند شدم و گوشه‌ی لبم را پاک کردم و عین فیلم‌ها برایش دست زدم و گفتم: «بد نبود! آفرین» باز هم همه خندیدند! آقای عبدا…پور چونان بروس‌لی به هوا می‌پرید و لانچوکایش در دستانش ظاهر شد، یعنی وقتی به زمین برگشت، شلنگ داشت دور سرش می‌چرخید. بصورت اسلوموشن که نگاه می‌کردی، شلنگ بدون دخالت دست‌هایش به بیرون جهیده بود. هنوز دقیقا نمی‌دانم چه تکنیکی استفاده کرده بود. آرام گفتم: «آقا به‌خدا من اسید نپاشیدم پای درخت.» بیست سی ضربه پشتِ سرهم به من زد و دلش آرام نگرفت. گفت «برو حیاط، چند تا گوله برف بردار بیار!» با این تکنیکش آشنا بودیم. سرمای برف، درد شلنگ را چند برابر می‌کرد. گفتم: «آقا سی تا دیگه هم شلنگ بزنید، بابای من حوصله نداره بیاد مدرسه شکایت کنه. خسته‌س لامصب. اگه از اون قضیه عصبانی هستید، سر یکی دیگه خالی کنید.» گفت: «برو برف بیار» برای آوردن برف از کلاس خارج شدم، ولی کلا برنگشتم. بعد رفتم دفتر ناظم شکایت کنم. او هم به جرم فرار از کلاس، با کمربند چند ضربه‌‌ی دیگر به سر و صورتم کوبید. حالا امروز در خبرها خواندم که معلمی بخاطر زدنِ سیلی به دانش‌آموزها در تلویزیون عذرخواهی کرده است! واقعا برام سواله دهه شصتی‌ها چرا اینقدر طفلکی بودند. چرا واقعا؟ نه چرا واقعا؟
14
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   vittozahra  |  8 ساعت پیش
توسط   honye_ella  |  8 ساعت پیش