2777
2789

ببخشید طولانیه همه رو تو یه پست میزارم، 

دختر داداشم 9 سالشه، دو ماهه تمومه میگه دلم درد میکنه، هفته پیش سه شب بستری شد و آزمایش و آندوسکوپی و اینا، چند تا آزمایشش ک جواب اومده اوکی بوده، آندوسکوپی هم گفته یخورده فقط ورم داره، چیز دیگه ای نیست

پنجشنبه عروسی دعوت بودیم من چون پسرم آنفولانزا داشت نرفتم، ولی زنداداشم ظهر ک از بیمارستان مرخص شدن، اومده بود کاراشو کرده بود و خریدو اینا و رفته بودن عروسی با خواهر بزرگم، جالبه ک تو پروسه ی خرید دلش درد نمی‌کرده، بعدم شب که رفتن عروسی خواهرم میگفت تا آخر شب خوب خوب بوده و بازی میکرده و اینا، 

اما از دیشب بگم 🤦‍♀️. خواهرم خونه ما بود، یهو داداشم زنگ زد نگرااان، سرو صدا ک پاشین بیاین بچه م از بین رفت، من و خواهرمم اسنپ گرفتیم رفتیم، دیدیم این دختر از این سر خونه میدوه اون سر خونه و جیغ میکشه، و حرکات روانیا رو مبکنه مثلا، نه ک درد داشته باشه، درد نداشت، مثلا حالت حمله های عصبی رو در می‌آورد از خودش، مامانش بشدت نگران بود میگفت از ساعت دو، تا اون موقع ک 7 شب بود داره همینجوری میکنه، داداشم ک داشت سکته میکرد بدبخت، یه تیکه هم نشست گریه کردن دلم آتیش گرفت بخدا، هرکاااار ما میکردیم این همین کارا رو بطرز وحشتناکی انجام می‌داد، تا اینکه تصمیم گرفتیم زنگ بزنیم اورژانس، داداشم زنگ زد اورژانس اول نمیفرستادن ماشین، بعد ک کلی خواهش کرد گفت باشه اگه بهتر نشد مجدد تماس بگیر بفرستم. من از همبن فرصت استفاده کردم شزوع کردم یکم ترسوندنش، گفتم وای داداش ولش کن تو رو خدا، اونا ک ما نیستیم دلشون بسوزه میان بچه رو دست و پاشو میبندن به تخت میبرن، ما رو هم راه نمیدن، معلوم نیس چی سرش بیارن، دیدم داره گوش میده، رفتم کنارش نشستم آروم آروم گفتم نگا عمه اگه خودت حال خودتو خوب کنی، الان میریم چیزایی ک گفتن و برات میخریم، میریم پیش نی نی عمه خونشون و خلاصه کلی چیز خوب، اگه نه اورژانس بیاد و میداره می‌برتت ما رو هم راه نمیدن، اونام دلشون نمیسوزه معلوم. نیس چیکار کنن باهات، دیدم کم کم داره آروم میشه خلاصه همینجور من و خواهرم حرف زدیم باهاش کم. کم اون کارا رو تموم کرد دیگه نشست شکلات دادن بهش چند تا خورد، بعدم من رفتم براش دو تا لاک خریدم، و بعد راه افتادیم بریم خونه خواهرم پیش نی نی، تا اومدیم راه بیفتیم یه صحنه شروع کرد، آی مامان دلم، آی بابا دلم، دلم درد میکنه، خواهرم گفت میخای داداش زنگ بزنیم اورژانس ، دختر داداشم یه جیغ کشید عمه نمیخاد اه، بعد دیگ ساکت شد، خونه خواهرم ک رفتیم هراز گاهی یادش میومد یه صحنه میومد باز آی آی می‌کرد در حد یه دقیقه بعد باز میرفت بازی می‌کرد، تا وقتی برگشتیم و داداشم ما رو گذاشت در خونه خودمون ک بره، دیدم باز تو ماشین گریه شو برده هوا، آی دلم ای دلم 


اینم بگم زنداداشم از این مدل مامانا ست که ابدا به حرف بچه بها نمیده، همه چی می‌خره، همه جا میره، ولی همه مطابق نظر خودش، ابدا به میل بچه کاری نمیکنه هرگز، و بچه هاش بشدت ازش میترسیدن، یبار رفته بودیم خرید زنداداشم نبود، داداشم یه جوراب به اصرار دخترش براش خرید، وقتی داشتیم برمیگشتیم این دختر تمام مسیر استرس شدید داشت همه ش میگفت اگه مامانم بگه بده بگه چرا خریدی چی؟ 

من حس میکنم این بچه یبار دل درد شده، دیده توجه میکنن به حرفش گوش میدن خیلی. دیگه دنبالش و رها نمیکنه این دو ماه، داداشم باز خیلی بچه دوسته ولی خب حرف حرف خانومشه تو زندگی، اون که بگه نه درباره چیزی دیگه نه هست، پریشبم داداشم اومد بابامو مامانمو برد دکتر ساعتای 1 شب بود، خانومش زنگ زده بود نیا خونه بمون همونجا تا دخترشون بخوابه بعد بیا، اگه تو رو ببینه خودشو لوس میکنه 


نظر ‌‌شما چیه؟ تمارض یا واقعیت؟ والا میترسم فکرم اشتباه باشه مدیون این بچه باشم 

کولیک عصبی نداره بعضیا با یه استرس وناراحتی دل درد میگیرن،اگه این نیست که منم نظرم مثل شماست

وقت کم است...ما ابد در پیش داریم...                                 پناه میبرم به خدا،از عیبی که امروز در خود دیدم و دیروز دیگران را برای آن عیب ملامت کرده‌ام.

یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون در گیر دردهای بدنی یا ناهنجاری هستید تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

به نظرم اینجا نمیشه خیلی خوب نظر داد 

من یا دوستی داشتم اینجوری بود هچیشم نبود بعدا فهمیدن استرس مدرسه میگیره واقعا دلش درد میگیره

به نظرم با مشاور کودک صحبت کنن اون میتونه تشخیص بده

  روز های آینده قطعا بهترین روز ها هستند  

ببین ممکنه دل درد عصبی باشه، خیلی کم پیش میاد بچه ها تمارض کنن، من نمیدونم واقعا، به مظر مم ولی حمله ی پانیک داشته، استرس زیادی داره بچه، به نظرم‌ دکتر ببرن، بیخیال نشن، چک هم کنن بچه از چیزی تازگی ها نترسیده باشه، تو مدرسه؟ یا کسی نخواسته باشه خدایی نکرده بهش دستدرازی کنه…

ببرن پیش مشاور بنظرم حرکاتش بیشتر عصبیع

خدایا ،ازت ممنون بابت نگاه پرمهرت،از اینکه یکی از فرشته هاتو.بمن سپردی ممنونم وازت میخام که  مثل همیشه کمکم کنی و نگهدارش باشی.دوست دارم خداجون.خدایا به همه کمک کن طعم مادرشدنو بچشند که بتونند عشق واقعیو تجربه کنند.کسی درمورد سرکلاژ شکمی سوال  داشت درخدمتم.
یه سوال بپرسم تا حالا یرای بچه دعایی کردین یا پیش یه کسی که دعا میکنه بردین؟

نه ما ابدا اهل دعا و این چیزا نیستیم، ولی خب خانواده زنداداشم اعتقاد دارن، دیشبم مامان زن داداشم میگفت ببریمش پیش دعاده 

کار برادرتون اشتباه 

مادرشم زیاده روی میکنه ها

ولی بچه ی بوم و دو هواست

مادر وپدر برن پیش مشاوره،رفتارشون اوکی بشه اینم خوب میشه

برادرزادتون بشدت باهوش و داره به ی ادم باجگیر و متمارض تبدیل میشه

خودتو دوست داشته باش عزيزم

چه عمه ی خوبی که به فکر برادر زادتون هستید🙂

وقت کم است...ما ابد در پیش داریم...                                 پناه میبرم به خدا،از عیبی که امروز در خود دیدم و دیروز دیگران را برای آن عیب ملامت کرده‌ام.
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز