سلام خانوما دستام هنوز داره ميلرزه رفتم سركوچه كار داشتم بعد سطل آشغال كوچه اطرافش پر از كارتون سايز بزرگ بود
حس كردم صداي گريه ي بچه شنيدم يه نگاه انداختم يه پسر بچه تقريبا ٥/٦ ساله ديدم كه قايم شده و كلي داره گريه ميكنه
اولش ترسيدم بچه رو به زور از اونجا در اوردم گفتم خاله چته چيشده گفتم شايد از دزد يا كسي فرار كرده بچه اصلا حرف نميزد آوردمش خونمون يكم بهش آب داديم سر و صورتش شستيم بچه فقط ميگفت منو ببريد پيش مامانم