خواهرشوهر بزرگم جوون فوت کرد.
روز ختمش اول صبح زنگ زدم، اگر شب مهمون میاد خونتون، بیام خورشت بار بزارم و بریم مسجد.
گفت نه کسی نمیاد.
باورتون نمیشه اولا که یه عالمه آدم اومدن که فهمیدم عمه و عمه های شوهرمن.
از شهرستان با فاصله ۴ ساعت اومده بودن و تو پارک نزدیک محل مراسم موندن تا مراسم شروع بشه.
مسجد نزدیک خونه مامانم بود، وقتی تعریف کردم، میگفت کاش به بهونه نزدیکی خونمون، میفرستادی خونه ما تا ناهار بخورن.
گفتم والله من اولین بارمه دیدمشون، چه میدونستم.
شب باز فقط ما رفتیم خونشون شام.
از قدیم دور و بر عزا دار خلوت نمیزارن تا بی تابی نکنه. ولی اینا یه جورین