داستان فقط ایشون نیست کلا اینا ۴ تا بچه هستن.
۳ تا پسر و یه دختر، هیچ کدوم خونه اون یکی نمیره.
الان من فقط عقد بودم رفتم خونه برادر بزرگ.
یه بارم امسال برادر کوچیکه دعوتمون کرده.
مثلا برای این کوچیکه من ۲۰ بار به شوهرم گفتم، رفتن سر خونه و زندگیشون ، بیا بریم و کادو ببریم.
نیومد. گفت هر وقت خودشون دوست داشته باشن دعوتمون میگیرن.
حتی دختر التماس کرد ، به من دعوت کن، خدا شاهد به برادرشوهرم تماس گرفتم، گفتم هر روز هفته راحتین بیاین، گفت خانمم میگه ممنون یه وقت مناسب و عید میایم. و جالب عید سفر خارجی داشتن.
کلا هیچ کدوم خونه اون یکی نمیره.
الان من بیشترین ارتباط داشتم.
الان اون دو تا جاریای دیگم حتی خونه هم نرفتن و خونه خواهرشوهرمم اصلا نرفتن.
باز من یه بار رفتم و اونام یه بار خونه من اومدن.
مشکل از خود شوهرم و خواهر و برادراش نظر من.
الان شوهر من هیچ وقت به من نگفته پاشو غذا بزار و برادر و خواهرای من دعوت کن.
همیشه گفته دوست داشتن بیان