دوتا بچه دارم ۱۱ ساله عروسی کردم از اوایل همون عروسی خانواده شوهرم باهام بد بودن به شوهرمم خیلی بدی کردن ۵ ساله باهاشون قهرم شوهرم با شراکت پدرش خونه ساختن که کشیدن بالا بردن الان خودم تو خونه اجاره ای زندگی میکنم فک نمیکردم شدهرم ببخشدشون امشب دیدم زنگ زده پدرش کلی حال و احواشو میپرسه انگار نه انگار چه ظلمی کردن ادم تا این حد کودن و احمق رفتار خوبی باهام نداره زندگیم ۳۰ با ۷۰ یعنی ۷۰ درصد خوب نیست یه وقتایی دوس دارم جدا بشم ولی عاقبت بچه ها و هزار دلیل دیگه موندم عذابم میده همین که تو یه خونه باهم زندگی میکنیم سختمه کلیدو میندازه در میاد تو دوس دارم بمیرم و نبینمش
منم از بچگی درگیر روابط بابام با خانوادش بودم که باعث دعوا تو خونمون میشد شاید باور نکنی ولی تا سال ها تموم عید ها تو خونمون دعوا بود حالا سر چی؟!!! سر خانواده ی پدری که یه اتیشی میسوزوندن بابامم تموم بدی هاشونو فراموش میکرد ومیافتاد به جون ما اخه یکی نبود بهش بگه خانواده ای که هیچوقت نیست فقط گرفتاری هاش واسه تویه به درد چی میخوره چه میشه کرد بسپار به خدا هیچکس خوشبختیش کامل نیست وکلی مشکل داره
نمیتونی با ترس خراب شدن دنیای کوچیکت آتیش به پا کنی
عزیزم بالاخره خانوادشه هر چقدر هم سعی کنی دیگه باهم نباشن بازم تا آخر نمیتونی صله رحم بریدن خیلی گناهه هر چند که واقعا با تمام وجود درکت میکنم چون قبلاً به سر خودم اومده پدرشوهرم یه تکه زمین ارث به شوهرم داد خونمونو ساختیم و یکی دو سال با تمام دخالت های خانواده شوهر توش زندگی کردیم بعد تو بدترین شرایط مالی از ما پسش گرفتن ،اگه بخوام تعریف کنم چه سختی هایی کشیدم یه تومور باید بنویسم....چند سال قطع رابطه ولی دوباره آشتی،،،دوباره چند سال قطع رابطه (به خاطر کارهای دیگشون که عجیب نامردی کردن در حقمون)دوباره آشتی وهمین طور ادامه داشته...ضربه های که ما ازشون خوردیم خیلی زیادن،ولی الان هم باهاشون خوبه منم عین خیالم نیست با سیاست کاری کردم همیشه حرف منه، من اولویت زندگیشم،طلاق هم نمیگیرم به شدت هم احساس خوشبختی میکنم شما هم مهم ندون به درک بزار باهاشون خوب باشه کاری کن شوهرت اول تو رو داشته باشه بعد اونا رو...
نگاهت به آن بالا باشد تا دلت از آدمهای این پایین نگییییییردخالق تو راشاد آفریدآزاد آزاد آفریدپرواز کن تا آرزو پرواز را باور نکن...(تویی که داری این پست رو میخونی الهی خدا جوری شادت کنه که اشکات بند نیاد از خوشییییی
عزیزم بالاخره خانوادشه هر چقدر هم سعی کنی دیگه باهم نباشن بازم تا آخر نمیتونی صله رحم بریدن خیلی گنا ...
خودم تو رفاه نیستم زجر میکشم از بی خونه بودن از اینکه بچه هام بخاطراونا و بی عرضگی شوهرم تو خونه که امکانتش درست و حسابی نیست دارن بزرگ میشن عقلم نمیتونه اینجور ادمهای های رو ببخشه پس جوانی و ارزو و خدشبختی من و بچه هام چی میشه