یه خواب عجیب دیدم 🥲

خواب دیدم می‌خوام بمیرم و اینو‌ از چند روز قبل یه جوری خدا بهم میفهمونه منم به خانواده م خبر میدم و خداحافظی میکنم و حین گریه خوشحال هم هستم که خدا آنقدر دوسم داشته که بهم خبر داده 

باردار هم هستم،و توی خواب هم نی نی تو شکمم بود یه لباس سفید هم تنم بود فک کنم بلوز و شلوار بود 

میچرخیدم گریه میکردم و خانواده مو بغل میکردم و می‌خندیم هم خوشحال بودم هم ناراحت همه بودن از خانواده م فقط

شوهرم نبود خلاصه انقدر چرخیدم تا یکی با یه پارچه تیره رنگ که روی کل بدنش بود (فک کنم سبز تیره بود) اومد گفت بیا بریم منم گفتم باید برم و رفتم سمت اون شخص یه نفر خوابیده بود که توی خواب انگار جسد من بود بهم گفت بخواب اینجا ولی در واقع من نبودم شوهرم بود(انگار اون جسم باشه من روح ) اما توی خواب جفتش من بودم 

خلاصه که خوابیدم و مردم 

ولی یکم بعد انگار باز بهم گفتن قراره زنده بشی و من فکر این بودم اگه زنده بشم پس با مشکلات زندگی چ کنم و حین همین فکرم یه مار فک کنم سبز یا زد بود پیچید دور پای راستم بدون اینکه نیشم بزنه و حواسمم بود که دهنش روی پام نباشه و هی فکر میکردم اگه زنده شم مشکلاتم چی پس 

و خلاصه اینکه تو همین فکر بودم که زنده شدم و بابام منو دید 

بعدشم از خواب بیدار شدم تمام بدنم مخصوصاً دستم خشک شده بود و تا چند دقیقه نمیدونستم تکون بخورم وقتی عادی شدم یه عالمه گریه کردم نمی‌دونم ی حس خیلی عجیبی بود خیلی 

و اینکه تمام مدت بچمم حس میکردم ک توی شکممه

خوندید؟

بنظرتون تعبیرش چی می‌تونه باشه؟؟

تعریف کردم گلم بخون

نمی‌دونم واقعا خواب عجیبی بود 

توی نت  نوشته بود مردن و زنده شدن هم معنی خوبی داره

توی نت زده بود خوبه حالا نمی‌دونم چون به قول شما ضد و نقیضه

باید از یکی ک بلده بپرسم ببینم واقعا چیه معنیش