من بارها تاپیک زدم و به کرات به اصرار خودم تاپیک رو حذف کردم لطفا انتهای تاپیک برام حذف. بزنید این اسرار است و من شناخته نشم ممنون
من و همسرم در آرزوی فرزند میسوزیم هیچ چیز کم نداریم ولی این خواست خداست جاری عزیزم بسیار زیباست و من معمولی شاید بشه گفت حتی رو به زشت جاریم از یک خانواده متمول و تحصیلکرده پدر و مادر هر دو پزشک و اما من یک پدر آزاده جانباز که تمام زندگیش بر توهم است و البته شرایط خوبی نداشت و تا ۱۶ سالگی من رو نپذیرفت و مادرم که حتی یک کلاس سواد نداره من فرزند کار بودم و جاری عزیزم تو ناز بزرگ شده هیچ کدام از اینها منو ناراحت نکرده فقط من و همسرم تا روز تولد فرزندش مطلع نشدیم که باردار است بارها با زبانش منو آزار دیاده ولی به یک ساعت نشد که همه چی فراموش شد ولی دیشب خیلی پر از خشم بودم دلم میخواست گریه کنم ولی امشب دیدم چه خوب شد که صبوری کردم و الان آرام آرام شدم که جریان رو تعریف کنم فقط صبور باشید