بخاطر همین بچه ب مشکل خوردین؟اخه میگی علاقه داری بهش
ن فدات خیلی خوب بود باهام خیلی هم دوسم داشت و دوسش داشتم با اینکه مشکل جنسی هم داشت بازم خواستم ازش بچه داشته باشم باهم هم تصمیم گرفتم بچه دار بشیم تا اینکه مادرش مریض شد تو بیمارستان بستری یهو اخلاقش عوض شد منم باخانوادش حرف نمیزنم چون اونا منو نمیخوام بعد همون موقعه فهمیدم باردادرم آمد بهش گفتم گفت نمیخوام منم گفتم باشه نشستم فکر کردم گفتم چرا خودمو بدبخت کنم و زندگی ی بچه بیگناه رو تباه کنم بعد سقط خوب شد باهام البته من رفتم سمتش و کلی خواهش که چرا اینجوری میکنی باهم خیلی احساس ضعیف بودن کردم چون هرچقدر میرفتم سمتش پشم میزد
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
ب نظرم اخلاق های بچگانه پیدا کرده بود بخاطر مریضی مادرش و فکرش درگیر بود کاش انقدر زود بچه رو نمیندا ...
درست بعدش خوب شدیم تا اینکه ی روزی به بهانه ی اینکه نریصه میره دکتر و دیگه نمیاد خونه میره خونه خانوادش و تا 4 روز من بی خبرم بود ازش بکحتی به خانوادم هم میگفتم تا اینکه دیگه ترسیدم از تنهایی خوابیدن به خانوادم گفتم مادرم نیومد شبا کنارم میخواد دو هفته تمام نیومد خونه تا اینکه بعدش با باباش آمد میخواست وسایل خدمه رو ببره ولی من اینجا زرنگی کرده بودم قفل در رو عوض کرده بودم تا دیدم آمد و سعی میکنه در رو باز کنه به خانوادم ز زدم آمدن اونم گفت میخدام طلاق بگیرم وسایل رو هم مبیرم دعوا شد وسایل رو ندادیم چون قنامه ی اجاره خونه هم به نامه منه رفت وسایل رو هم بردم فسق قرار داد کردیم دوما خونه خالی بود گفتم شاید برگرده برنگشت تا اینکه الان نزدیک یکسال قهرم نمیاد طلاق بده آمد بهم میگه بخدا پشیمونم خیلی دوست دارم نمیدونم چم بود واقعا نمیدونم چکار کنم بلاتکلیفی خیلی بده
دوستان من کاملا علائم بارداری دارم بیست روز به پریودم مونده -به شدت سینه هام درد میکنه و فشار میدم شیر میاد 🥴نظرتون چی ؟بی بی زدم یه خط افتاد و بقیه نوار کلا قرمز شد ☹️