من یه دختر دارم کلاس اوله.شوهرم شغلش طوریه که شیفتیه.
من یه خواهر دارم که بهش به شدت وابستم.خونش از من با مشین 7 یا 8 دقیقه فاصله دهره.
من همش دنبال اینم با اون باشم.باهاش بهم واقعا خ ش میگذره.
مثلا برنامه ی رب پختن میزارم باهاش یا سبزی سرخ کردن و...
نه بخاطر این که به فکر زندگی خودم باشم.بخاطر این که بیشتر با خاهرم باشم به این بهانه.اونم خییلی مهربونع.ولی خیلی ا وقات دنبال کارای خودشه.کار درستی می کنه ولی من دلم میگیره.
مثلا من دیشب رفتم خونه ی اون یکی ابجیم که طبقه ی بالای ایناست.این ابجیم تنها زندگی می کنه.ولی اون ابجیم که من بهش وابستم دو تا بچه داره و شوهر.
حالا از صبح که خاهرم بیدار شد اصلا پیش ما نیومد.همش دنبال کاراش بود.جارو و ...
منولی بخاطر بودن با اون از همه ی برنامه هام میزنم.حس حماقت می کنم.
دیگه ساعت 1 برگشتم خونم .شوعرم اومد دنبالم.
الان خییلی از دست خودم ناراحتم.همش دنبال اونم که با اون باشم.وبی ابجیم اینجوری نیست.منم درست بشو نیستم