2777
2789

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

مغز ادم سوت میکشه ازین حد از اینکه خوده زن بودنتونو کم میبینین  یعنی چی گیر بدن ، ادم به خودش ...

تا حالا تنهایی بیرون رفتی؟؟؟؟ 

تا حالا وقتی یه مرد از کنارت رد شده، خودشو مالیده بهت؟؟؟ تا حالا جای شلوغ رفتی که پشتت کلی ادم باشن و یه مرد  بهت دست بزنه؟؟؟ 

برای اینکه زندگیم پایدار باشه و شوهرم بیاد سمتم یه صلوات میفرستی🥺🙏

داشتن رفیق و همدم و همراه رسیدن ب مرحله ی قشنگ از زندگی هردختری دوسداره خانواده تشکیل بده مادر بشه همسر بشه ی ارزوی ساده و رایجه 

مستقل شدن رسییدن ب ارامش البته درسته ک شاید یکم سختترت شه و مسئولیا بیشتر ولی درهرحال همین کارا هم شیرینه

تنها چیزی ک باعث افتخارمه تو این همه سال زندگیم امیدیه ک هنوز ب خدا دارم با وجود همه ی دردام بازم اسمشو میارم و ب خودش پناه میبرم...ازوقتی ک ب دنیا اومدم مادرزادی مشکل مجاری داشتم پنجسال تموم هیچکی از مریضیم سردرنیاورد درنهایت مشکلموفهمیدن و عمل شدم تو این مدتم اکثرن روزام تو بیمارستان گذشت و زیر سوروم و امپول جون میکندم و دلم ب دستکش دکترا خوش بود ک اگه دخترخوبی باشم و گریه نکنم بهم ازاونا میدن تا توشون و بادکنم و بادکنک داشته باشم تو اون شدت مریضیم بابام دوتا دستامو با قاشق میسوزونه هنوزه ک هنوزه جاش هست (بعداز خوب شدنم زندگیم با پدر عصبیم ادامه دار شد جوری ک از شدت استرس لکنت زبون گرفتم و با زور حرف میزدم یکم ک بزرگ ترشدم ب مادرم خیانت کرد و ب کوچیک ترین چیز گیرمیداد تا مادرمو از خونه بندازه بیرون از کتک بگیری تا فحش بارمون میکرد  چندبار میخاس مامانمو بکشه واسه منی ک تنها فرد زندگیم و مادرم میدونستم دیدن اشکا و اذیتاش خیلی سخت بود از یطرفم خودم و اذیت میکرد آبروی مامانمو برد تو فامیل با عموم رفته بود خاستگاری  ب مادرم تهمت مریضی زده بود درحالی ک هیچیش نبودبعدشم معتاد میشه و وضع مالیمون روز ب روز بدتر و همیشه هم فامیلای مادرم مسخرمون میکنن و ماام بخاطر پدرمون همیشه سرخورده میشیمو سرمون پایینه میدونم مهم نیستن ولی وقتی اسمش میاد انگار غرورم له میشه و بغض کل گلومو میگیره وقتی ک تو این جو زندگی بزرگ شدم ک با ی اقایی اشنا شدم شده بود دلخوشیم امیدم پناهم ک بعداز 9 ماه تصادف میکنه و فوت میکنه قصدمون جدی بود حتا دوسداش خانواده ها بفهمن من بخاطر پدرم مخفی میکردم بعداز خبری ک ازش شنیدم کلللل دنیا خراب شد رو سرم ب جرات میتونم بگم پنججح روز تموم لب ب یقاشق غذاهم نزدم فقط میخابیدمو با فکرا و خاطرها و غم نبودنش دیواااانه میشدم ولی بازم گریمو تو خودم حبس میکردم تا یوقت مامانم شک نکنه😔یکسره فکرخودکشی میزد ب سرم از یطرفم پدرم بهم زورمیگفت و با اخلاقش اذیتم میکرد بهتره بگم بیشتر دلتنگ ترمیشدم🙃اخه من همش با خیال اون بود ک این زندگی و تحمل میکردمو اهمیت نمیدادم ولی دیگه نبوداگه اینارو برات نوشتم فقط بخاطر اینکه من با وجود همه ی این حال خرابیا ب خدا امیدوارم چرا تو نباشی رفیق؟ امیدوارباش شاید فصل بهارزندگی ماام برسه🌈❤
بدون ازدواج هم میتونستم به هدفام برسم آدم وقتی عاشق میشه دیگه شده باید ازدواج کنه 😂

وقتی سنتی باشه چی ؟ موقعیتش خوبه ولی من عاشق نیستم اون اقا هم خیلی با عقل و منطق تصمیم میگیره

دلم یه عشق بی حساب و کتاب میخواست که فقط همو بخواییگ

عشق و علاقه 

وقتی سنتی باشه چی ؟ موقعیتش خوبه ولی من عاشق نیستم اون اقا هم خیلی با عقل و منطق تصمیم میگیره

دلم یه عشق بی حساب و کتاب میخواست که فقط همو بخواییگ

تا حالا تنهایی بیرون رفتی؟؟؟؟  تا حالا وقتی یه مرد از کنارت رد شده، خودشو مالیده بهت؟؟؟ تا حال ...

بله هم تنها هم حتی با شوهرم هم این اتفاق افتاده و همونجا یارو رو بی ابرو کردم که بفهمه همه زنا سکوت نمیکنن 

من حتی تو تاکسی هم کسی ببینم فقط یه کم قصد بد داره به راننده میگم یا منو پیاده کن یا ایشونو 

چه ربطی به مرد کنار ادم بودن داره 

ادم مریض از شوهر تو نمیترسه 

پس یعنی دختر تا ازدواج نکرده بیرون نره چون ازین اتفاقا میفته؟ یا اگه دوس پسرشو ببره دیگه همه چی حله؟؟؟؟

وقتی سنتی باشه چی ؟ موقعیتش خوبه ولی من عاشق نیستم اون اقا هم خیلی با عقل و منطق تصمیم میگیره دلم ی ...

الان عشق بی حساب کتاب جواب نمیده، اون عشقا ماله دوران نوجوانیه، توی بزرگسالی باید عشق همراه با عقل و منطق باشه تا بشه یه زندگی خوب داشت

برای اینکه زندگیم پایدار باشه و شوهرم بیاد سمتم یه صلوات میفرستی🥺🙏
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792