۲۷ ساعت از وقتی که بهم گفت داره عقد میکنه گذشته همش دو هفته نت قطع بود در ارتباط نبودیم ، خیلی دلایل مسخره آوردم خودمو گول زدم که چرا حتی یه اس یا زنگ بهم نمیزنه نگو آقا در شرف ازدواج بوده لطف کرده پیام داده میگه هفته دیگه عقد میکنم خواستم بدونی ، نابودم کرد مگه نمیگفت من جونشم مگه نگفت عشقشم همش این بود ؟ میگه یهویی شد میگه کار خانواده اشه ولی مکه میشه به زور یکی رو مجبوربه ازدواج کرد ، دلم شکسته از خودم بیشتر بدم میاد انقدر حس پاکمو پای کی ریختم
من بابت این پیروزی عاطفی بهت تبریک میگم من از لین که تو به درگاه الهی شکر نکرد نائبال شکر هستم از طرفت شکست عاطفی مال اون زمانی که با تو ازدواج میکرد بعد بهت نارو میزد حالا خدا دوست داره چرا بماند نمیگم چرا خدا رو شکر نمیکنی چون شرایطش نداری درکت میکنم ولی روزی به لین حرف میرسی اومی که تکلیفش برای خودش روشن نیست سراسر نفرتها میخواد به یکی لگد بزنه به تو پیام یده به چه درد ت میخوره به اون زن تا سلیت بگو تمام
من که نمیتونم بگم چجوری خودتو آروم کنی فقط میگم هیچوقت نبخشیش ها اصلا فقط فراموش کن سرنوشت جوابشو میده من خودم تیکه تیکه شده قلبم بغض هام رو پشت هم میخورم و خودمو آزار میدم که چرا گذاشتم گریه هام رو ببینه از محضر بیرون اومدنی که پررو تر بشه اون چه حیوونی بود خدا داند ولی خداروشکر که جدا شدم میدونم جوابشو میده و من بالاخره آروم میگیره قلب شکستم