شوهرم رفته یه شهر دیگه برا کاری منم مامانم خیلی اصرار کرد روم خیلی حساس گفت باید بیای اینجا نمیزارم تنها بمونی بعد اومدم از دیروز من زیاد غذا میخورم دیروزصبح اومدم بعد همه رفتن مدرسه برا ثبت نام من موندم خونه تنها بعد مامانم یه هفته قبل مربا تازه گرفته بود بعد سه روز پیش ، پیش خودش یه قاشق از اون مربا برداشتم خوردم گفتم خیلی خوشمزه ولی نخوردم دیگه چون زیاد علاقه به شیرینی ندارم بعد یکم قبل مربا رو برداشته دید از نصف پایین میگه تو دیروز خونه تنها بودی همشو خوردی به قرآن دست هم نزدم اونقدر حرف و فحش های بدی بهم گفت بعد ....
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
بعد اومدم به بابام گفتم بابا تو خوردی صبح مربارو گفت آره بعد مامانم دید گفت من خیلی کم یه قاشق خوردم فقط مهسا خورده حتما (یعنی من) بعد میگه صدردصد اون خورده بعد منم ناخودآگاه چشمام پر شد گریه کردم میگه گریه نکن خوردی خوردی دا اشکال ندارع