خواب دیدم ی چیزی شبیه پاندا اولش شک داشتم بعد ک دیدم گوشاش نیم دایره مطمئن شدم پانداس مامانمم بود ولی من یهو بی قرار شدم از این پاندا بدم میومد می ترسیدم دلم میخواست بندازمش بیرون هرچی تلاش کردم نمی رفت ی بار توپ انداختم خونه همسایه بعد پرتش کردم اونم با پای خودش رفت نشست ولی یهو ی کامیون از خونه همسایه اومد نگران شدم نکنه لهش کنه ولی باخودم گفتم مهم نیست ولی دیدم پاندا اشغال بای سرعتی اومد تو خونه دوباره نمیرفت مامانم میگفت ولش کن بزار باشه ولی من نه بعد یهو دوتا مرد میانسال اومدن این پاندا رو شناختن پاندام شناختشون انگار اینا همو میشناختن ودشمن هم بودن اونجا حس کردم پانداام سنوسالی ازش گذشته و شاید نره (پاندا کوچیک بود رو دوتا پاش راه میرفت کلش سیاه و شکمش سفید بود) درحال تلاش بودم که بندازمش بیرون ولی نمی رفت اگ اشتباه نکنم دم در بودم نمیزاشتم بیادتو حلش میدادم دیگ ترسیدم از خواب پاشدم :/
اینم بگم مامان من اصن خوشش نمیاد از حیوونا ولی اون میگف گنا داره بمونه من هیچی نمیگفتم فقط میخاستم اینو بندازمش بیرون
خوبه من زیاد خواب نمی بینما ببینمم چرت و پرت ب پاندام تاحالا فک نکرده بودم:/